مراسم يادبود چهلمين روز درگذشت زرويي نصرآباد برگزار شد

 

مراسم يادبود چهلمين روز درگذشت زنده‌ياد زرويي نصرآباد امروز چهارشنبه ?? دي‌ماه در حوزه هنري برگزار شد. حجت الاسلام زائري درسخناني درباره اين شاعر و طنزپرداز گفت: من در آخرين سفري که به کربلا داشتم تماس گرفتم تا از مرحوم ابوالفضل زرويي خداحافظي کنم، او به من پيغامي داد که به حضرت عباس(ع) سلام برسانم؛ آنجا دريافتم او تا چه اندازه معرفتي عميق به اهل بيت(ع) دارد.

به مناسبت چهلمين روز درگذشت استاد ابوالفضل زرويي نصرآباد، شاعر، نويسنده، پژوهشگر و طنزپرداز فقيد، آيين نکوداشت اين هنرمند امروز چهارشنبه ۱۹ دي‌ماه با حضور نويسندگان، شاعران و شخصيت‌هاي فرهنگي و هنري در مسجد آيت‌الله خامنه‌اي حوزه هنري برگزار شد.

در ابتداي مراسم، سعيد بيابانکي درباره شخصيت مرحوم ابوالفضل زرويي نصرآباد گفت: ۴۰ روز است که همه ما، خانواده بزرگ حوزه هنري، دوستان و همکاران ابوالفضل زرويي نصرآباد داغ دار شخصيتي بزرگ، اثرگذار و مسلط بر حوزه ادبيات و طنز هستيم. او انساني بزرگ بود که دقيقه‌اي از عمرش را تلف نکرد و به خواندن، سرودن و نوشتن ادبيات ناب ايراني پرداخت، او با تربيت شاگردان و راهنمايي آن‌ها مسير طنز ايران را بر پايه هاي استواري مستحکم کرد، او با دلي لبالب از عشق اهل بيت(ع) به ديار باقي شتافت و اميدوارم به واسطه محبتش به آل الله(ع) در بهشت برين نزد آنها قرار گيرد.

حجت الاسلام محمدرضا زائري به عنوان سخنران اين مراسم نيز درباره حقيقت زندگي و تلاش براي سعادت انسان، گفت: حضور در اين مراسم به نوعي همدردي با بازماندگان آن مرحوم است و هم به نوعي اعلام هم‌دلي از سوي خود ما با کسي که روحش در اين مجلس حاضر است، ابراز محبت و همدلي را مي شنود و به ما يادآور مي‌شود که دير يا زود نوبت ما نيز مي‌شود. شرکت در اين مجلس توجهي براي خود ما است، دستوراتي که در دين ما براي عيادت از بيمار و شرکت در مراسم عزا وجود دارد بخشي از آن براي اين است که در اين مجالس و ديد و بازديدها يک تربيت معنوي براي ما رخ مي‌دهد، وقتي به بيمارستاني مي‌روم و بيماري را مي‌بينم که در شرايط سختي زندگي مي‌کند قبل از هرچيزي براي من درس است. وقتي چنين مجلسي براي بزرگداشت عزيزي برپا مي‌شود که از ميان ما رفته، قبل از هرچيزي اين ياداوري را به من مي‌دهد که من هم رفتي هستم. آيا به فکر آخرت خودت بودي، آيا به فکر رفتنت بودي، مرگ که مهمترين اتفاق زندگي همه انسان‌ها است چقدر در زندگي روزمره تو حضور دارد.

ما در زندگي نقاط عطفي داريم که براي ما بسيار مهم است، تولد ما، ازدواج ما اولين شغل ما، شما وارد اتاق کسي مي‌شويد نماد و نشانه‌ها و عکسي را روي ميزش گذاشته، وقتي ملاحظه کنيم مي‌بينيم از همه اين نقاط از تولد، ازدواج ، شغل از همه مهم‌تر مرگ است. چقدر به مرگ توجه داريم. برخي ساده انگارانه توجه به مرگ را نوعي تکرار غم مي‌دانند و از آن دوري مي‌کنند. مانند کسي که مي‌خواهد اتفاق بزرگي برايش رقم بخورد و تصور مي‌کند اگر به آن توجه نکند توانسته از آن فرار کند. اما با حضور در اين مراسم درخواهيم يافت که با فکر نکردن به مرگ نمي‌توان از آن فرار کرد. ما در درجه عالي نيستيم که خودمان به سمت مرگ برويم. اولياي الهي اين گونه هستند. نه تنها از مرگ فرار نمي‌کنند به دليل اين که باطن و حقيقت مرگ را مي‌بينند بلکه به سمت آن مي‌روند. اگر به مقام حقيقت دست يابي نه تنها از مرگ نمي‌گريزي بلکه مشتاق او خواهي شد.

اما کساني که به اين مقام نرسيده‌اند واقع بينانه هم نگاه کنند مي‌بينند که حقيقت همين است که بايد در برابر مرگ تسليم شد. کسي که مومن است قبر خودش را کندوي زنبور عسل مي‌بيند، زيرا انسان مومن مانند زنبور جز خوبي و شيريني از آن در نمي‌آيد هرچه مي‌کند ذخيره مي‌شود براي آخرتش، اين انسان نه تنها از مرگ نمي‌هراسند بلکه لحظه شماري مي‌کنند که به ديار باقي بروند. در اين دنيا جز مصيبت، گرفتاري و درد  چيزي نيست. يک شاعر مسيحي عرب زبان به لطافت مي‌گويد که خداوند از بس که بنده خودش را دوست دارد آرام آرام پيرش مي‌کند چون مي‌داند اين فرد طاقت جدا شدن از زندگي را ندارد از بس که خدا مشتاق ديدار بنده‌اش است بيمار و گرفتارش مي‌کند، و بعد در جايي آماده مي‌شود براي وصال و رفتن. بنده مي‌گويد که خدايا مرگ من چه زماني مي‌رسد، اما خوش به حال کسي که آماده‌تر باشد براي رويارويي با اين واقعيت. آماده باشد براي درک اين حقيقت، حال که از اين مرگ گريزي نيست و همه با آن مواجه مي‌شويم.

حجت الاسلام زائري در ادامه گفت: خوش به حال کسي که توشه برتري بردارد، يکي از ياران اميرالمومنين(ع) نقل مي‌کند در خواب بودم که ديدم صداي گريه شديد حضرت علي(ع) مي‌آيد از ميزان حزن و اندوه در اين گريه من هم به گريه افتادم ايشان در نماز شب گريه‌اي سوزناک مي‌کرد. من هم در جايي که خواب بودم شروع کردم به گريه کردن، حضرت علي(ع) از صداي گريه من متوجه شد که بيدار شده‌ام اميرالمومنين(ع) فرمودند که بيدارت کردم؟ گريه من شديدتر شد. گفتم يا امير شما که اين گونه گريه مي‌کنيد ما چه کنيم، ايشان پاسخ دادند که ماجرا جدي است، در مقابل ما منزلگاههايي است و خوش به حال کسي که توشه بردارد، حال مرگ براي همه يکسان است و ما از انسان صحبت مي‌کنيم، فارغ از ايراني و غير ايراني، فارغ از کشور و قبليه و اسم و رسم. توشه هم بايد بردارد توشه واحدي بايد باشد، نمي‌توانم بگويم که اي انسان توشه تو بايد نماز باشد، بسياري هستند که نماز نمي‌خوانند. اي انسان توشه تو براي مرگ روزه است، فقط بايد قرآن بخوانيد، اما بسياري نه اهل روزه هستند و نه قرآن به راستي اين چه توشه‌اي است که براي همه انسان‌ها از روز اول خلقت تا روز آخر فارغ از دين و مذهب و قبيله و نژاد مي‌تواند انسان را به سعادت برساند. سوال مهمي است، توشه بايد يکسان باشد. جواب يک کلمه است، توشه همه انسان‌ها در روز قيامت حق است. خداوند به طرف مي‌گويد در قبليه‌اي آفريقايي زندگي مي‌کردي، در جنگل هاي آمازون بودي چيزي از اسلام و قرآن و نماز نشنيدي آيا حق را از باطل تشخيص مي‌دادي يا خير؟.

هدف زندگي انسان از روزي که به دنيا مي‌آيد تا روزي که مي‌ميرد اين است که تکليف خودش را با حق مشخص کند. عالي‌ترين جلوه حق علي بن ابي طالب(ع) است. ايشان فرمودند: اگر همه عالم را هفت آسمان را در دستانم قرار دهند، حاضر نيستم دانه اي از دهان مورچه‌اي خارج کنم. مرحوم جرج جرداق نويسنده و شاعر مسيحي لبناني که به گفته استاد محمدرضا حکيمي، در روزهاي آخر عمرش مي‌گفت، اين جمله از حضرت علي(ع) را کدام سوسياليست در عمرش چنين گفته، کدام انديشمند، متفکر، کدام مصلح به گرد اين جمله رسيده‌است که اگر هفت آسمان را به من بدهند پرکاهي را از دهان مورچه اي نمي‌گيرم. صحبت لگد کردن و کشتن و شکنجه نيست فقط پرکاهي را نخواهم گرفت، مهمترين جلوه حق علي بن ابي طالب(ع) است. اما اگر کسي به علي(ع) نرسيد، به هر مقدار که حق را شناخت خدا همان را محاسبه مي‌کند. براي من بسيار جاي سوال بود کساني که تازه مسلمان مي شوند، پيشينه و عقبه آنها چگونه است. با چند نفري صحبت کردم و احوالشان را جست و جو کردم و خواندم، چيزي که ميان همه آنها مشترک بود اين بود که پدر و مادرهايشان نان حلال به آنها داده‌اند. بسيار جالب است، خانمي آمريکايي همسايه ما بود سه دختر داشت نام خودش را سکينه گذاشته بود، نام دخترانش، رباب، رقيه و زينب، گاهي روضه مي‌گرفتند، پرچم مشکي مي‌زد و مي‌نشست، روضه مي‌گرفت چون خودش زيارت عاشورا را بلد نبود دخترش از روي مفاتيح مي‌خواند و او گريه مي‌کرد و مي‌گفت حسين(ع) من را شيعه کرده است. از او پرسيدم که عقبه زندگي شما چيست. مي‌گفت، پدرم مادرم را طلاق داد مادرم بيوه بود و من تنها فرزندش بودم  مادرم روزي سه شيفت کار مي‌کرد و چيزهايي از بيوه آمريکايي آن طرف دنيا تعريف کرد که گفتم که حقا بايد دخترش به اين خط برسد.

طرف مسيحي است، يهودي است يک لقمه حرام نمي‌خورد، نگاه ناپاک نمي‌کند، حق کسي را ضايع نمي‌کند. ظاهر بسيار مهم است، شما اگر بهترين هديه رادرون گوني بگذاري و به فرد هديه کني به او توهين کرده‌اي؛ اما همه حقيقت ظاهر نيست. بلکه قلب و حقيقت چيزي است که در درون نهفته است. ممکن است ظاهر طرف بسيار مذهبي باشد اما دروغ بگويد، ممکن است طرف ظاهري عفيف داشته باشد اما نگاه ناپاکي داشته باشد، متاسفانه ما در تربيت فرزندانمان قبول کرده‌ايم که طرف نماز بخواند اما دروغ هم بگويد، به صورتش ريش داشته باشد اما کارهاي ديگر هم بکند، حقيقت اين است که ظاهر مهم نيست، اصل و حقانيت هر انسان فطرت و درون اوست که ارزش دارد. من سال‌ها با مرحوم زرويي آشنا بودم، از زمان سردبيري همشهري او را مي‌شناختم، اين انسان من را به ياد شاعري مي‌اندازد که در جهان عرب ظاهرش شبيه به مرحوم زرويي نصرآباد است، او سبيل‌هاي مرتبي داشت و شعرهاي آتشيني در وصف اهل بيت(ع) مي‌سرود، حقيقت مرحوم زرويي نصرآباد و ارادتش را به اهل بيت(ع) زماني دريافتم که به او گفتم من زائر کربلا هستم و او پيغامي داد که به حضرت عباس(ع) سلام برسانم، اين پيغام تا ابد ميان ما سه نفر خواهد ماند اما آنجا بود که به عمق شخصيت والاي اين شاعر، طنزپرداز و استاد ادبيات پي بردم.

ابوالفضل زرويي نصرآباد، متولد سال ۱۳۴۸، با نام‌هاي مستعاري همچون ملانصرالدين، چغندرميرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آميزممتقي، ميرزا يحيي و عبدل در نشريات مختلفي طنز مي‌نوشت.وي در تاريخ ۱۰ آذرماه بر اثر عارضه قلبي در ۴۹ سالگي درگذشت.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=312782
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.