طنز شوخي نيست
خنداندن به هر قيمتي ؛ قدغن
ابوالفضل زرويي نصرآباد ? ارديبهشت ?? متولد شد. خيلي زود وارد حوزه طنز شد، کيومرث صابري فومني استعداد او را کشف کرد و به او ستون ثابتي در مجله گل آقا داد و نصرآباد با نامهاي مستعاري مانند ملانصرالدين، چغندر ميرزا و… در اين مجله و نشريات ديگر طنز نوشت. زرويي نصرآباد با راه اندازي دفتر طنز حوزه و برگزاري برنامه حلقه رندان، طنز را ارتقا داد. سيد عباس سجادي، اجراي برخي از اين برنامهها را به عهده داشت. او که يکي از دوستان نزديک زرويي بوده و درباره سبک کاري اين طنز نويس ميگويد: آقاي نصرآباد روي دکور برنامه حلقه رندان نوشته اي را چسبانده بود؛ «طنز، شوخي نيست.»
اين شعار، کليت نگاه او را به طنز مشخص ميکرد. ابوالفضل، طنز مينوشت اما اين حرفه و نوع نوشتن برايش بسيار جدي بود. بسيار باسواد بود. ادبيات کلاسيک، شعر و نثر را کاملا ميشناخت و بسيار کتاب ميخواند. هم شاعر بود و هم نويسنده اما خنداندن مخاطب برايش در اولويت نبود. اولويت او دعوت مردم به تفکر و انديشيدن درباره موضوعات مختلف بود. براي همين است که هميشه ميگويم آقاي نصرآباد، ظريفترين آدم روزگار ما بود که مهمترين مسائل را با زبان طنز بيان ميکرد. يک سنت گراي مدرن بود. به اين معنا که همه راه و رسم زندگي و ادبيات سنتي ما را ميشناخت و با همين شناخت، راه جديدي در طنز ايجاد کرد. نيازهاي روز جامعه را ميشناخت، در کنار مردم بود و با طنز زيبايش درد، رنج و شادي مردم را بيان ميکرد. او يک اصل داشت که هيچ چيزي نتوانست آن را خراب کند يا به حاشيه ببرد. اينکه خنداندن مخاطب به هر قيمتي را اصلا قبول نداشت. خط قرمزش بود و هرگز از آن کوتاه نيامد حتي آن زماني که هوشمندانه و از سر کوته بيني او را به حاشيه راندند و منزوياش کردند.
خنده را جعل نميکرد
خيليها که بعد از آقاي نصرآباد، دنياي طنز را به دست گرفتند و خود را صاحب سبک جا زدند و ميزنند، درواقع طنزپرداز نيستند، آنها فکاهه نويسند. اين دو تفاوتهاي بنيادين با يکديگر دارند. آنهايي که آقاي نصرآباد را ميشناختند و آنهايي که طنزهاي او را ميخوانند، همگي ميدانند که او حرفش را به ظريفترين شکل ممکن ميزد اما حاضر نبود با شوخيهاي جلف و لودگي هر جور که شده مردم را به خنده وادارد. اول بايد حرف مهمي براي گفتن مييافت و بعد آن را به زبان طنز روايت ميکرد. الان طنازان تصور ميکنند از همه زبان بدن و کلمه و جمله هرچند سخيف بايد استفاده کنند تا از مخاطب خنده بگيرند. درست مثل همان آدمهايي که به هر طريقي که شده حتي با جعل واقعيت تصميم ميگيرند از مردم اشک و گريه بگيرند. همان قدر که اين گروه خطرناکند، آنهايي که براي خنده گرفتن هم به هر دري ميزنند خطرناکند. آقاي زرويي، ظاهري جدي داشت. با آن سبيلهايش خشن مينمود در نگاه اول، اما طناز بود و بانمک. بايد با او معاشرت ميکردي تا متوجه ميشدي چقدر طنز درون او وجود دارد. طناز بايد ذاتا بانمک باشد و ابوالفضل بود. چگونه مستربين، بانمک است. حرف نميزند اما همه حرکاتش، از نگاه کردن تا راه رفتن و نشستناش بانمک و جذاب است. آقاي نصرآباد هم بانمک بود و دلنشين.
لازم نبود ادا دربياورد يا ژست طنازانه به خودش بگيرد. او استاد خلق موقعيتهاي طنز بود. ميتوانست اتفاقهاي مختلف را از زاويه طنز ببيند و آنها را چنان استادانه کنار هم بچيند که تو را به خنده وادارد. اين کار هرکسي نيست. آنهايي که به زور ميخواهند مردم را بخندانند روزي کم ميآورند و حذف ميشوند. طنز بايد در ذات فرد باشد وگرنه با ادا و اطوار نميشود طناز شد و طناز باقي ماند.