مصرف بيرويه
مصرف بي رويه
چراغها را من خاموش ميکنم
کولر را حوا
تلويزيون را دخترم هانيتا
ممونم از توانير که براي شبهاي شاعرانه ما
شمع روشن کرده است
سياه چال
چاهکن هميشه در ته چاه است
پس چاه مکن بهر کسي
با چند چاله کوچک هم کارت راه ميافتد!
خودت هم بيرون چاله ميماني
تا طرف بخواهد چاله چولههاي زندگياش را پر کند
تو از چاه در آمدهاي !
شعر بيشعور
وقتي که شعرم تلخ ميشود
من سکوت کردهام
زخمهايم دهان باز ميکنند
آنگاه که شعر ترانه ميشود
کودک درونم شيرين زباني ميکند
هرگاه شبيه خودم فکر ميکنم
هرگاه شبيه خودم حرف ميزنم
شعر سکوت ميکند