فیلم داستان دست انداز؛ با احتیاط دیده شود!
فیلم داستان دست انداز؛ با احتیاط دیده شود!
نویسنده: بنیامین کلاچاهی ثابت
داستان دست انداز از آن فیلمهایی است که اسم کارگردانش روی دوش فیلم سنگینی میکند.
چرا که به نظر از فاصله زمانی چندساله برای ایجاد امکان اکران تا نوع موضعگیریها نسبت به فیلم همه به نوعی از آن متأثر بودهاند.
اما در اینجا با واگذار کردن بررسی ابعاد فنی و حواشی جدیدترین اثر کارگردان فیلمهای «مارمولک» و «لیلی با من است.» به منتقدهای سینمایی به سراغ بررسی فیلم با تمرکز بر فیلمنامه آن و با تأکید بر وجوه فانتزی و کمیک متن این داستان درام خواهیم رفت.
داستان فیلمنامه فرزاد فخریزاده با دو ویژگی مشهود آغاز میشود: خلاقیت در تولید طنز سیاه و جسارت در استفاده آن. نویسنده از همان ابتدا و در پاسخ به پرسش خودش که «چرا ما برای جلو زدن از همدیگه تلاش میکنیم؟» جواب تصویریای دور از انتظار و تابوشکن مربوط به فرآیند تولیدمثل را روی نریشن راوی قرار میدهد.
فیلم ماجرای دختری شیمیخوانده است که نویسنده شده و کُل قصه فیلم مربوط به مراحل نوشتن داستانی از او درباره آرزوهای بر باد رفته است.
ما با این نویسنده همراه میشویم تا ببینیم او چطور با گنجاندن آدمهای زندگی واقعی خود در داستان به خلق داستان میرسد. یک روایتِ غیر خطی چندلایه و بدون گره کلاسیک که معمولاً به مزاج اکثر مخاطبهای ایرانی سازگار نیست.
احتمالاً شانس با من یار بود که ترکیب تحصیل در رشته شیمی و میل به طنزنویسی باعث احساس همزاتپنداری من با شخصیت اصلی و به تبع آن رها نکردن فیلم و تماشای آن تا انتها شد. فیلمی که نسبت به سایر فیلمها دو برتری محسوس دارد: دو برتری که اولین آن استفاده از روش کاشت و برداشت در طراحی ماجراهای داستان است.
به این معنی که هر نشان، نماد یا جملهای از فیلم در جای دیگری از داستان کاربردی دوباره پیدا خواهد کرد.
برای مثال میل افراطی یکی از شخصیتهای فرعی به بازکردن پنجرهها و برقراری جریان باد در جای دیگری از داستان باعث میشود که باد برگه پاسخنامه کنکور شخصیت اصلی داستان را با خود ببرد و او با وجود استعداد بسیار بالا به تقلب و محرومیت از تحصیل محکوم شود.
دومین برتری داستان نیز مربوط به طراحی چندین حادثه یا شوخی بکر از همین دست میباشد. آن هم در شرایطی که انبوهی از آثار به اصطلاح کمدی در این سالها حتی یک طراحی شوخی جدید برای ارائه نداشتهاند. برای مثال جایی که افتادن یک نفر از پشتبام بر روی دو نفر دیگر از اعضای خانواده باعث مرگ هر سه نفر و باقی ماندن تنها یک بازمانده از کل خانواده میشود.
حتماً با این مثال متوجه شدید که منظور از تولید طنز سیاه چیست. همه ماجراها در مسیر دستیابی به آرزوها هستند و همه آنها در یک قدمی رسیدن بر باد میروند. همانطور که جایی از فیلم درباره داستانهایی که شخصیت اصلی نوشته گفته میشود: «این داستانها هم غمگینند و هم خندهدار.».
البته که به هر صورت نبودن گره داستانی و روش غیر معمول روایت برای تعداد زیادی از مخاطبین دافعه خواهد داشت اما بسیاری از آنها در صورت تحمل تماشای فیلم و تأمل در آن، همراهی بیشتری با بر باد رفتن آرزوهای شخصیت دختری به نام آرزو خواهند داشت.
حتی احتمالاً بینندههایی که خیلی از فیلم بدشان بیاید هم بتوانند آن را با یکی دیگر از تعاریفی که خود فیلم درباره داستانهایش ارائه میدهد، توصیف کنند.
جایی که شخصیتِ اصلی داستانی که شخصیت اصلی فیلم در حال نوشتن آن است به تازگی نویسنده شده و درباره نوشته خود میشنود: «مزخرفه ولی بهترین مزخرفیه که تا حالا خوندم.»
فیلم در انتها شبیه اول خود میشود. روایت دوار آن به همان سیاهیای که از آن شروع شده برمیگردد. به زبان ساده طراح یا طراحان فیلم از بازخوردها نسبت به آن چه خودشان انتخاب کردهاند نمیترسند و اینگونه نسبت فاصله شخصیت اصلی فیلم با آرزوی چاپ کتابش متناسب با نسبت شخصیت اصلی داستان او و آرزوهایش باقی میماند.
هر دو در یک قدمی رسیدن به آرزوها با اتفاق کوچکی از آن باز میمانند. اتفاقاتی که با کمی احتیاط بیشتر رخ نمیدادند. در واقع نویسنده داستان دستانداز داستانی درباره نویسندهای نوشته است که آن نویسنده مشغول به نوشتن داستانی درباره نویسنده دیگری میشود و تماشای این همه داستان تودرتو تماشای داستان دستانداز است که باید با احتیاط دیده شود.
این فیلم را میتوانید از فیلیمو تماشا کنید.
پایان
برای مطالعه نقد و بررسی سایر فیلمهای کمدی اینجا کلیک کنید.