فیلم جنگل پرتقال؛ همه‌چیز به‌ اندازه

فیلم جنگل پرتقال؛ همه‌چیز به‌ اندازه

نویسنده: علیرضا عبدی

فیلم درام و عاشقانه‌ی «جنگل پرتقال» به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان، محصول سال ۱۴۰۱ است. در این فیلم سارا بهرامی، میرسعید مولویان، رضا بهبودی و رضا عموزاد به هنرمندی پرداخته‌اند.

معلمی به نام علی بهاریان (و با نام هنری سهراب بهاریان) در رشته نمایشنامه‌نویسی تحصیل کرده و حالا پس از سال‌ها بی‌کاری به تازگی در یک مدرسه (احتمالاً غیرانتفاعی) به عنوان معلم ادبیات مشغول به کار شده‌ است.

وی معلمی آن‌چنان سختگیر و ناتوان است که در عرض سه روز پنج نفر را از کلاس اخراج می‌کند و حالا از طرف مدیر تهدید می‌شود که اگر تا دو روز دیگر مدرک تحصیلی‌اش را تحویل ندهد، عذرش را از مدرسه می‌خواهند. این‌گونه می‌شود که آقای معلم، علی‌رغم میل خود، دل به جاده می‌زند و به شهر محل تحصیلش در «تنکابن» می‌رود.

داستان فیلم چیزی کم ندارد و بدون لکنت، برای نشان دادن بد‌ بودن ظلم به دیگران (شما بخوان حق‌الناس) مخاطب را تا انتها پیش می‌برد. شخصیت‌ها همگی کامل هستند.

مثلاً پس‌زمینه‌ی شخصیتی علی بهاریان. او که نام مستعار سهراب (از نمادهای روشنفکری دهه هفتاد شمسی، زمانی که سهراب سپهری چهره‌ای محبوب در میان اهل فرهنگ و ادادرآورندگان فرهنگی تبدیل شده بود) را برگزیده، سابقه ترک اعتیاد هم داشته و از آن مهم‌تر، در دوران دانشجویی در حق دختری از هم‌دانشگاهی‌ها جفایی کرده که به نقطه ثقل و کلید مفهومی فیلم تبدیل می‌شود.

حالا رویارویی این دختر مضروب و پسر ضارب را شاهد هستیم. آن‌چه از گذشته برای سهراب باقی مانده کوله‌باری از حسرت، ناکامی، عقده و حسادت است. این سنگینی گذشته در مواجهه با آدم‌ها خودش را نشان می‌دهد.

سهراب برای جبران ناکامی‌های گذشته و سرپوش گذاشتن بر حسرت‌هایش، سعی دارد لباس هنرمندی موفق را بر تن کند، ولی خودش در باطن می‌داند که هیچ‌چیزی در زندگی‌اش نشده است. او نسبت به موفقیت همکلاسی‌های دیگرش حسادت می‌کند و با دیده‌ی تحقیر و توهین به دنبال قضاوت دیگران است.

کارگردانی اثر، بدون ادا و ادعا، به دنبال روایتی درست از فیلم است. او در طول فیلم دچار خودنمایی در کارگردانی نمی‌شود و با تمرکز بر داستان، به دنبال گفتن قصه‌اش است و نه چیز دیگر. قاب دوربین در تمام سکانس‌ها به اندازه و به قاعده است و جذابیت‌های بصری لازم را به همراه دارد.

یکی از نکات، استفاده‌ی درست و هوشمندانه از لوکیشن شمال است. از همان اولین سکانس‌ها که سهراب خود را در خودرو و در جاده چالوس می‌بینیم، حس دلپذیرِ بودن و ساختن خاطراتی محال در شمال هستیم. خوانساریان با استفاده درست از مناظر زیبای شهر تنکابن مثل پل تاریخی و بام شهر، لوکیشن را به درستی در خدمت داستان، قرار داده است.

در بازی‌ها، شخصیت‌پردازی جذاب را بازیِ درست بازیگر نقش اول فیلم کامل می‌کند؛ در عین حال، سایر بازیگران نقش‌های فرعی هم به دقت انتخاب شده‌اند و هم به‌خوبی از پس کار خود برآمده‌اند. کارگردان می‌داند که باید به چنین داستانی، لحنی متنوع‌ بدهد و طنزی که در دل درام وجود دارد به تماشاگر کمک می‌کند تا با علاقه بیشتری این داستان را دنبال کند.

این فیلم را می‌توانید در فیلیمو تماشا کنید

پایان

برای مطالعه نقد و بررسی سایر فیلم‌های کمدی اینجا کلیک کنید.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=320756
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.