شنگول و منگول و حبه انگور

شنگول و منگول و حبه انگور

نویسنده: علی بهاری

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون، یه تورم بود که داشت همه رو از دم سرویس می‌کرد. یه روز بزبز قندی که تو وسط جنگل سبز خونه داشت تصمیم گرفت از خونه بره بیرون. قبلش این رو بگم بزبز قندی، دیابت نداشته ها.

باباش سلطان چغندر بوده، یه گندی بالا میاره و خلاصه رانت‌خواری مرحوم می‌مونه رو بچه‌هاش. اسم کارخونه باباش هم چغدرسازی بز گر و پسران غیر از کره آخری بوده. بله بزبز قندی تصمیم می‌گیره از خونه بره بیرون. واسه همین بچه‌هاش رو که سه تا گوسفند بانمک بودند جمع می‌کنه.

همین جا یه شبهه‌ای رو جواب بدم بعدا حاشیه نشه. ممکنه بگید چرا این بزه، بچه‌هاش گوسفندن؟ مگه سریال ترکیه‌ایه؟ نه عزیزم شوهر ایشون دو تابعیتی بوده. یعنی پدر شوهرش بز پیر بوده و مادر شوهرش گوسفند جوون. به اینها میگن شوگر بُزی. خلاصه بچه‌هاش هم به باباشون رفته بودن.

این بز قصه ما، شنگول و منگول و حبه انگور رو جمع می‌کنه و میگه: «بچه‌ها خوب گوش کنید. من می‌خوام برم ثبت اسناد جنگل. قراره گاوداری مامان‌بزرگتون رو منتقل کنم. من باید برم کارهای اداریش رو انجام بدم و واسه انجام دادن کارهای اداری، به حضور و امضای من احتیاج دارن. اذیت نکنید، جفتک نندازید و در رو هم روی غریبه‌ها باز نکنید.»

شنگول میگه: «مامان اوضاع ملک داغونه. بفروشش، پولش رو تو شرکت گوسفندان پشم‌گستر سرمایه‌گذاری کنیم» که بزبز قندی یه چشم غره بهش میره و شنگول هم ساکت میشه. خلاصه بربز قندی میره از خونه بیرون.

ده دقیقه بعد از خروج مامان بزی، آقا گرگه که داشته این صحنه رو رصد می‌کرده میاد دم در و میگه «منم منم مادرتون. غذا آوردم براتون.»

شنگول میگه: «مالیدی داداش! اولا مادر ما نرفت غذا بیاره. رفته ثبت احوال ملک رو به نام بزنه. ثانیا ما اگه غذا بخواهیم، گوسفندفود واسمون میاره. کجای کاری؟»

گرگه که ضایع میشه میگه: «داداش حالا تا اینجا اومدم یه مقدار دستی میدی. خدا وکیلی توله‌ام مریضه افتاده کف غار.» همین موقع حبه انگور میگه: «داداش در رو وا کن بذار بیاد تو. رو در رو اختلاط کنیم.»

خلاصه در رو می‌زنن و گرگه وارد خونه میشه. شنگول بهش میگه: «ببین داداش من نقدی ندارم بهت بدم. ولی اگه بخواهی می تونم پیشنهاد همکاری بدم. اهل کار هستی؟»

گرگه میگه: «خدا مامان بزی رو نگه داره واستون. خیلی مادر خوبی داری! آره خداییش خیلی داغونم. چند وقته نتونستم گوسفند شکار کنم. همه‌شون رفتن باشگاه و هیکل درآوردن. دیشب اومدم کتف گوسفنده رو گاز بزنم دو تا ازدندون‌هام شکست. اصلا نمی‌ترسند.

وقتی ولش کردم، با دستش فیگور گرفت و گفت: «سردست رو داری؟ یه تالار رو شام میده.» در همین لحظه، شنگول جواب داد: «دیگه وراجی نکن. مخلص کلام: ما گوسفندزاده‌ایم، زیر نظریم. هزار تا حیوون تو جنگل منتظرند یه خطا کنیم بهش ضریب رسانه‌ای بدن و ما رو از چشم همه بندازند. تا یه آغلمون بشه دو تا آغل، همه جنگل میگن: عه این دزدها رو ببین. دارن حق ما رو می‌خورن. واسه همین یه کسی نیاز دارم با من همکاری کنه. کار از تو، سرمایه از من.»

گرگه که داشت از خوشحالی بال در میآورد گفت: «عالیه. حالا چه کاری هست؟» شنگول جواب داد: «یه شرکت وارداتیه. می خواهیم پشم و کرک و این چیزها وارد کنیم. فقط یادت باشه ما پشت صحنه‌ایم. تو باید همه کارها رو انجام بدی.»

گرگه گفت: «من باید چیکار کنم؟» در همین لحظه منگول با یه سینی چایی از تو آشپزخونه اومد و به گرگه و شنگول گفت: «به‌به! گرگ و گوسفند خوب با هم خلوت کردید» که شنگول جواب داد: «اولا که معمولا مادر و دختر با هم خلوت می‌کنن. ثانیا این دیالوگ، مال ثریا قاسمیه.

ثریاها رو نریز تو شنگول‌ها» منگول گفت: «آفرین. تسلط خوبی به هنر معاصر داری.» شنگول گفت: «این مسخره‌بازی‌ها رو ول کن. باید یه سری کاغذ امضا کنی.» بعد تندتند شروع کرد به درآوردن کاغذها و گذاشتن جلوی گرگه.

گرگه هم مثل کارگری که صد درصد به کارفرماش اعتماد داره سریع کاغذها رو امضا کرد. یه هفته بعد شرکت «کرک‌ریزان پشم‌نشان» تاسیس شد. شیوه کار این طوری بود که از حیوون‌ها پول می‌گرفتن و بهشون سود می‌دادن.

همه از مار و عقرب گرفته تا شیر و کرگدن پول‌هاشون رو آوردن اونجا. شنگول هم یه بیانیه داد و گفت: «همه سرمایه‌هاتون رو بیارید تو پشم‌نشان. من ضمانت می‌کنم سود کنید.» یه ماه اول اوضاع خیلی خوب بود. تا این که کم‌کم شرکت زیر و رو شد. نتونستند پول سرمایه‌گذارها رو بدن و جنگل به هم ریخت. تا شیر تو شیر شد، شنگول و منگول و حبه انگور اموال شرکت رو زدن زیر بغل و مهاجرت کردن به جنگل دور.

خلاصه گرگه رو گرفتن و به جرم اخلال در داد و ستد جنگل به ده سال گیاه‌خواری محکومش کردن. البته این حکم اولیه بود و بعد حیوون‌ها تصمیم گرفتند باهاش برخورد مشفقانه بکنند و کلا به روش نیارند. ما از این داستان نتیجه می‌گیریم که گیاه‌خواری خیلی خوبه، چون مصرف گوشت باعث نقرس میشه.

پایان

برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=321099
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.