در خیابان اتفاق افتاد
در خیابان اتفاق افتاد
نویسنده: محمدحسین دهقانی ابیانه
دیگر تابستان شروع شده و مردم نیز با لباسهای تابستانی بیرون میآیند. عدهای معدود نیز با رخت و لباس نامعقول بیرون میآیند.
پارمید آ خانم که بهتازگی سکه ماهیانهاش را از همسر سابق خود گرفته است، به فلان بازارچه در فلان نقطه از شهر میرود و با دیدن تخفیف چکمه ماهیگیری مارک معروف ایتالیایی، عنان از کف میدهد و قریب به بیستوپنج درصد مبلغ سکه تمام بهار آزادی را برای خریدن آن چکمه خرج میکند.
چون چکمه، خریده شده و پارمید آ خانم نمیتواند تا اوایل آذرماه و شروع برودت هوا صبر کند، از همان شب آن را پایش میکند و حتی با آن به رخت خواب میرود.
فردا صبح با همان چکمه کارهای اول صبح را انجام میدهد و صبحانه مدنظرش را میل میکند. پارمید آ خانم در خیابان ولیعصر(عج)، مورد تمسخر عدهای دختربچه قرار میگیرد و این کودکان بیادب، حتی به پالتوی پشم گاومیشش نیز گیر میدهند و او را دیوانه خطاب میکنند.
پارمید آ خانم بعدازآن دیگر چیزی یادش نمیآید و اولین تصویر بعد از مسخره شدن، پاشیده شدن آب به روی صورتش توسط مأموران خدوم اورژانس است.
وی به علت عصبانیت زیاد از بیادبی کودکان نسل جدید، گرمای بدنش افزایش پیدا کرد و اصطلاحاً اوت شد.
در خیابان اتفاق افتاد
مادر یکی از کودکان بیتربیت مسخره کننده پارمید آ خانم، عفت خانم نامیده میشود؛ البته از ده سال پیش با تهدید و ترعیب اعضای خانواده، مژگان نامیده میشود ولی اسم شناسنامهای او همچنان عفت است.
عفت خانم که دو فرزند دختر دارد، در خیابان ولیعصر (عج) در حال گردش با همسایه و هم باشگاهیاش، رکسانا جون بود. رکسانا جون را زیاد معرفی نخواهیم کرد زیرا باز کردن شخصیت ایشان موجب بدبینی مخاطبان به بانوانی میشود که به باشگاه میروند و سعی بر حفظ تندرستی و سلامت دارند.
مژگان خانم به همراه دو دخترش همراه با رکسانا جون در حال قدم زدن بودند. یکی از دخترها، پانزده سال دارد و دیگری هفت سال دارد.
دختر بزرگتر که مهدیس نام دارد، طرز پوشش و صحبت کردنش هیچ شباهتی به همسنوسالانش ندارد. اصولاً تیپ و پوشش او مثل آدمیزاد نیست و تنها در نه ماهی که به مدرسه میرود، قابلیت شناخته شدن بهعنوان انسان دارد.
دختر کوچکتر، آغلان نام دارد که چون هنوز کودک است، آنچنان تحت تأثیر خواهرش قرار نگرفته اما به علت پوشش نامناسبی که مادرش برای او تعبیه کرده است، کمر و دستانش آفتابسوختگی شدید پیداکرده است.
دختر کوچکتر، جورابهای بلند مشکی برپاهای خود دارد … که نه! شبیه به جوراب مشکی است که!
بگذریم؛ مهدیس، دختر بزرگتر بسیار تحت تأثیر رکسانا جون است و دختر کوچکتر نیز تحت تأثیر مادر خود، عفت سابق و مژگان فعلی است.
مژگان خانم هم چون رکسانا جون را الگوی خود میداند و او را زنی مستقل و موفق میداند، سعی بر شباهت بیشتر خود و در قدم بعدی دخترانش به رکسانا جون دارد.
ممکن است بپرسید که در چه ساعتی، فرزندان مژگان فعلی (عفت سابق) و پارمید آ خانم با یکدیگر چشم توی چشم شدند؟
حوالی ساعت سه بعدازظهر؛ افراد معقول اگر کاری نداشته باشند، معمولاً سعی بر بودن زیر یک سقف و استفاده از نعمت کولر را دارند.
دم کشیدن مغز بیرون روندگان و استفاده نکردن از وسایل و ابزار جلوگیری از تابش مستقیم نور آفتاب، بهتدریج باعث مشکلاتی نظیر حماقت مفرط میشود. (این مشکل در افرادی که بیخود بیرون میروند و همهجایشان را باز میکنند تا هوا بخورد، شیوع دارد)
پدر دو دختر نامبرده، مهدیس و آغلان (؟)، سیروس نام دارد و در شرکتی خصوصی کار میکند. وی شخصیت پیچیدهای دارد و همه مردان شرکت با وی مشکلدارند، نکته جالب اینجا است که همه خانمها نیز با وی مشکل دارند و تنها کسی که با او مشکل ندارد، یکی است که ولش کنید، نمیگویم.
وی دنبال کننده صفحات مدلها و سلبریتی ها (عمدتاً خانم) خارجی و داخلی است و در این میان، سعی دارد بین داخلی و خارجی فرقی نگذارد و همه آنها را حمایت میکند.
در مهمانیهای خانوادگی وی را سیبزمینی خطاب میکنند و به علت پیدا نشدن رگ در ایشان است؛ همیشه برای گذاشتن آنژیوکت و رگ گیری، پرستاران به مشکل میخورند و علت این نامگذاری، این است.
تابستان فصل گرمی است و با رعایت نکات مهم و بدیهی، خود را به خطر نیندازیم.
پایان
برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.