کوله ات را سبک ببند!
نویسنده: محمدحسین دهقانی ابیانه
وسایل اربعین را آماده میکنم. عجب سفری بشود! خدا کند خوب بشود.
کوله سفر را که نگاه میکنم، چه وسایلی را میبینی اسماعیل! چه وسایلی! پانزده کیلو وزن کوله و مخلفاتش شده و هرچه میگویم به خدا صد گرم هم در آن را اضافه برداری، واویلا است، کو گوش شنوا؟
رب برای وقتی یکچیز ربی خواستی، تخممرغ برای وقتیکه تخممرغ ربی خواستی، پیاز برای وقتیکه آن تخممرغ ربی را خواستی بخوری، یک بسته صابون مایع ۲ لیتری جهت پیشگیری از بیماریهای شایع، هشت دست لباس کامل جهت خوشبو ماندن و چرک نبودن هنگام سفر، بادی اسپلش برای بوی خوب دادن، چند کتاب برای پر کردن اوقات فراغت (!) و ازایندست چیزها.
در آینه نگاه میکنم و هیکل بدون عضله خود را زیر آن کوله تصور میکنم. آه! بهصورت نامحسوس، همه آنها را به بیرون از کوله هدایت میکنم و وزن آن به کمتر از بیست درصد رسید.
دینار عراقی را نگاه میکنم و نمیدانم چگونه آن را خرد کنم. گذرنامهام را نگاه میکنم و به عکسم خیره میشوم. این عکس از پنج سال پیش تا الآن، روی همه کارتهای شناساییام است. حدود هشتاد قطعه دیگر از آن را در کشوی اتاقخواب دارم و لعنتی تمام نمیشود.
کفشهای سفر را مجدداً چک میکنم؛ کفش که نیستند، دمپایی برای آنها بیشتر صادق است ولی خب، بههرحال.
به سمت کابینت حرکت میکنم تا چند قطعه نبات ناب چایی نباتی پیدا کنم. جدای از دوای هر دردی بودنش، دوای هر دردی است.
عرق نعنا هم برمیدارم، رویش نوشته دوآتشه! یعنی با دوتا آتش، نعنا را عرق انداختند و بنده خدا هم نه نگفته و عصارهاش را داخل آب ول داده است.
یک مقدار خرما و مویز هم برای مواقع ضروری بد نیست.
کلاه و چفیه را درون کیف میگذارم که ناگهان یادم میآید اجازه خروج از کشور نگرفتهام! هنوز دانشجو هستم و باید بگویم دارم میروم خارج، ولی برمیگردم، نگران من نباشید.
سایت را باز میکنم و بهسرعت جت، اجازه خروج از کشور را میگیرم.
مرز خروج از کشور را یک جای خلوت انتخاب کردم تا همین اول سفر، فشار بهمان نیاید و فشاری نشویم.
سفر اربعین که جای بحثوجدل نیست. پا که درراه گذاشتی، یکهویی میبینی که بعله، بقیهاش را نمیگویم چون تابهحال نرفتم و از دیگران شنیدهام اینطوری است.
قبل از رفتن، به آینه نگاه میکنم و نیم کیلو سیب را از کیف برون میگذارم. پیادهروی اربعین است، هوای زائرانش را عاشقان دارند.
پایان
برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.