مراسم رونمایی از کتاب «برای تو با عشق عزیزم»

مراسم رونمایی از کتاب «برای تو با عشق عزیزم»

به گزارش روابط عمومی دفتر طنز حوزه هنری مراسم رونمایی از کتاب «برای تو با عشق عزیزم» اثر «سیدمسعود شجایی طباطبایی» برگزار می‌شود.

زمان برگزاری این مراسم روز یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۶ اعلام شده و مکان برگزاری نیز کافه کتاب سمیه واقع در تهران، خیابان سمیه نرسیده به حافظ عنوان شده است.

کتاب «برای تو با عشق عزیزم»، سیاه‌مشق‌های شجایی طباطبایی است که انتشارات سوره مهر آن را در ۲۳۹ صفحه به زینت چاپ آراسته است.

در زیر بخشی از تصاویر کتاب را مشاهده می‌کنید.

در بخشی از مقدمه کتاب می‌خوانیم:

«…خیلی با عجله و شش ماهه سرزده به دنیا آمدم. به قول مادرم اولین واکنشم یک چشمک به او بود. احتمالاً خیلی دنیا را جدی نگرفته بودم.

از لحظه تولدم به بعد تصور می‌کنم بدنم برای خود به تدریج ذهن ساخت. در واقع وقتی وارد بدنم شدم، مثل یک هواپیما در میان طوفان زندگی حرکت کردم و جایی برای پیاده شدن هم نبود. چرا که از همان زمان ماموریتم در این دنیا شروع شد.

از همان ابتدا از رشد کردن می‌ترسیدم ولی خیلی سریع رشد کردم. حالا که رشدم به پایان رسیده، احتمالاً پیر شده‌ام.

می‌شودگفت از وقتی پیر شدم دیگر از سن خودم حرفی نمی‌زنم و به لاف زدن درباره خود پرداخته‌ام؛ اینکه از ۶ سالگی با تشویق پدر یک دنیا را نقاشی کردم؛ در هفت سالگی کاریکاتور معلم را کشیدم که صدایش در دنیا پیچید (پس‌گردنی)؛ در هشت سالگی به درآمدزایی رسیدم و با کشیدن نقاشی برای بچه‌های کلاس و بعد مدرسه می‌توانستم به کسبه و فامیل پول قرض بدهم.

در دوره دبستان، غیر از درس نقاشی در سایر دروس چشمم به جمال یک خورشید کوچک در پای ورقه‌هایم روشن شد: یک صفر کله گنده!

در دوره راهنمایی فهمیدم مهم‌ترین چیزی که در مدرسه یاد می‌گیریم این است که مهم‌ترین چیزها را نمی‌توان در مدرسه یاد گرفت. همینطور که فهمیدم معلم نقاشی انسان بزرگی چون همه‌ی دانش‌آموزانی را می‌کشد.

در همان زمان اولین خودکشی‌ام را انجام دادم که همچنان آن را در تابلویی محفوظ نگه داشته‌ام. شاید اولین کاریکاتورم به معنای واقعی بود. در همان زمان احساس کردم کاریکاتور نیمه گم‌شده‌ام است، اما همه می‌پنداشتند که این نیمه معیوب است.

در صورتی که از نظر من دوران تحصیل به‌واقع معیوب بود و هست و خواهد بود! (هنوز کابوس میبینم لعنتی!) در دوره دبیرستان روحم از جسم جلوتر افتاد ولی هیچ کسی این مفهوم را درک نمی‌کرد و همه تلاش می‌کردند بدنم را به زور به مدرسه بکشاند. اما روحم از رفتن امتناع می‌کرد؛ برای همین روح بزرگی دارم. (احتمالاً کش آمده‌است!)

در آخر دوره دبیرستان فهمیدم که احتمالا اگر کاریکاتوریست شوم، درآمدم به طور متوسط در یک سال بیشتر از درآمد یک ورزشکار حرفه‌ای در یک هفته خواهد بود. در دوران دانشگاه بالاخره روحم با جسمم آشتی کرد و اصولاً فهمیدم که هوش چیزی است که انسان را قادر می‌کند بدون تحصیل این دو با هم کنار بیایند… .»

برای مطالعه نقد و بررسی کتاب‌ها اینجا کلیک کنید.

پایان

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=317183
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.