نقدی بر کارگردانان مطرح سینمای جهان

اسکورسیزی، کریستوفر نولان، اصغر فرهادی و دیگران!

نقدی بر کارگردانان مطرح سینمای جهان

نویسنده: بنیامین کلاچاهی ثابت

حتماً تیتر متن این سوال را به ذهن متبادر می‌کند که جنابعالیو با چه رزومه‌ای می‌خواهی کارگردان‌های نامدار سینما را به بوته نقد بکشانیو که همین نشان می‌دهد توی مدرسه هیچ چی به شما یاد نداده‌اند وگرنه که سوالتان را می‌گذاشتید آخر کلاس.

اما من برای اینکه وارد آنارشی نشویم و مهم‌تر از آن برای اینکه بالأخره کلمه آنارشی را یک جایی به کاربرده باشم به این سوال پاسخ خواهم داد: شروع فعالیت هنری بنده به حضور در گروه تئاتر سوم دبستان و ایفای نقش «تیرِ برق» در یک تئاتر برمی‌گردد.

همچنین در خصوص کار تلویزیونی، حضوری افتخاری در برنامه‌ای با درون مایه انتقادی داشتم که در واقع مصاحبه صداوسیما استانی با نانوا محلمان بود.

مدیوم سینما را هم با بازی در کلیپ جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاه تجربه کردم؛ اگرچه این حضور محدود به کلوزآپ لِنگ‌هایم بوده باشد.

حالا که متوجه شدید بنده از آن تئوری‌کارهایی نیستم که با خواندن کتاب آیین‌نامه به دست‌فرمان شوماخر ایراد بگیرم، پس این حق را دارم هر کارگردانی حتا کارگردانان مطرح سینمای جهان را (حتی بدون دیدن یک فریم از آثارش) به بوته نقد و حتی جاهای دورتر از آن ببرم:

نقدی بر کارگردانان مطرح سینمای جهان

مارتین اسکورسیزی: هنوز فیلم آخر این آقای سوءتفاهمِ سینما یعنی «قاتلان ماه کامل» را ندیده‌ام. شرط می‌‌بندم که «قالپاق‌دزدانِ لامپ نصفه» هم زیادش باشد.

فقط ببینید پیرمردِ پُرحاشیه برداشته اسم لطیف‌ترین جرم آسمانی را به چه شکل دلهره‌آوری در فیلمش استفاده کرده و آن را با اسم فیلم ایرانی «بوسیدن روی ماه» مقایسه کنید.

ما خودمان سی چهل بار با استفاده از این دومی تا آستانه ازدواج رفته‌ایم اما این آقا آمده کلمه ماه را یک جوری حیف و میل کرده آدم یادِ لحظات مختوم به «آخرین بازدید خیلی وقت پیش» می‌افتد.

این به اصطلاح کارگردانی که پشت خلق ابعاد مختلف شخصیتی انسان و داستان‌های تودرتو پنهان می‌شود تا کسی نفهمد احتمالاً «گاو خشمگین» را از فیلم «گاو» خودمان کپی کرده است.

البته من هیچ کدام از این دو فیلم را ندیده‌ام اما غلط نکنم «راننده تاکسی‌اش» هم یک کُپی از شاهکار فرانسوی «تاکسی دیوانه» باشد که آخرتِ خنده است.

کارگردانی که اینقدر به فیلم «رفقای خوب» خود می‌نازید تا اینکه یک نفر با ساخت سریال «فرندز» رسوایش کرد و یادش داد با دوتا اتاق و یک نصفه جهیزیه چطور ده فصل سریال درباره رفاقت می‌سازند.

از حق نگذریم فیلم «گرگ وال‌استریت» او در زمینه اشتغال‌زایی مفید فایده بود و آن تکنیک فروش خودکار توسط دیکاپریو، دو سه میلیون نفر را در ایران مشاور کسب و کار و پکیج موفقیت فروش کرد اما خصومت من با او به فیلم «جزیره شاتر» برمی‌گردد.

جایی که طراحی فیلمنامه، من را یاد دبیر فیزیکمان آقای جباری‌ می‌انداخت که طوری سخت سوال میداد که خودش توی حلش می‌ماند و سر آخر می‌گفت خودتان بروید خانه حلش کنید.

مارتین‌جان اگر این متن را می‌خوانی جان مادرت بیا بگو دیکاپریو در آن فیلم واقعاً روانی بود یا همه‌ش نقشه بود که او را روانی نشان بدهند؟

استیون اسپیلبرگ: آخر اسپیلبرگ هم شد فامیلی؟ اگر اشتباه نکنم آخرین باری که به رستوران رفتم (یعنی وقتی گوشت کیلویی صد هزار تومان شده بود و گرانی‌اش باورمان نمیشد) دوتا کوبیده سفارش داده بودم با یک اسپیل برگ.

این آقا نمونه فیلمسازی است که کاملاً از زمانه خود جداست. آخر مشکل مردم دنیا دایناسور است که هی «پارک ژوراسیک» ساخته؟

بهتر نبود یک فیلم درباره دایی ناصر بسازد که ارث مادر آدم را بالا می‌کشد؟ یا آن مجموعه ایندیاناجونزش که همه‌ش دنبال گنج توی این مقبره و آن غار می‌گردد.

آخر بگو تو که حتی نمی‌دانی گنج جاهایی هست که مار زیاد باشد، مجبوری فیلم ماجراجویی بسازی! ما خودمان چند سال پیش در باغ بابابزرگمان یک کوزه قدیمی پیدا کردیم که کاشف به عمل آمد لگن جد بزرگمان بوده است.

بعد توی بچه اوهایویی می‌خواهی برای ما صندوقچه گمشده پیدا کنی؟! ایکاش حداقل آمده بودی در سریال «نابرده رنج…» دستیار دوم علیرضا بذرافشان بشوی تا بلکه سام درخشانی را از نزدیک دیده باشی.

برادران کوئن: مگر سینما ارث پدرشان است که اینجوری شریکی فیلم می‌سازند؟ لابد پس فردا هم که با یکی از برادرها دعوایشان بشود جلوی اسم کارگردان فیلم می‌نویسند: «برادران کوئن به جز غلام.» ما خودمان اینجا «برادران لیلا»مذگان داریم و نمی‌دانیم چه سِرّی است که این‌ها هم مثل لیلا احترام بزرگتر سرشان نمی‌شود. اسم معروف‌ترین فیلمشان را گذاشته‌اند «جایی برای پیرمردها نیست.».

بشکند آن دستی که نمک دارد. یکی هم نیست بگوید آخر جوان‌های نادان اگر حقوق بازنشستگی همین پیرمردهای خانواده نبود با دلار پنجاه تومنی چجوری می‌خواستید بروید دنبال فیلم ساختن و جنگولک بازی؟

آن هم شمایی که از کمدی «قاتلین پیرزن» تا «تراژدی مکبث» را امتحان می‌کنید و اصلاً ژانر ثابتی ندارید تا مثل منوچهر هادی ما در کارگردانی پیشرفت کنید.

کوانتین تارانتینو: از آهنگِ گیلکی اسم و فامیل این کارگردان و خشونت توام با سرخوشی موجود در فیلم-هایش به نظر می‌رسد بچه لب‌آب یا دروازه لاکانِ رشت باشد. قبلاًها فکر می‌کردم یعنی یک نفر توی آن آمریکای بی‌فکر نیست که به این کارگردان نسبتاً محترم یادآوری کند «اهدای خون اهدای زندگی ست.» یعنی چی که توی همه فیلم‌هایش باید از در و دیوار خون بریزد. بعدها فهمیدم سُس است و اوضاع بدتر شد.

مردک اینقدر از سُس گوجه استفاده می‌کند که سر هر فیلم جدیدی قیمت گوجه فرنگی سه برابر می‌شود. می‌خواهی حسرت همین اُملت را هم به دل ما بگذاری؟

خب وقتی این همه خون می‌بینی معلوم است که ادب را فراموش می‌کنی. بعد اسم فیلمت را جوری انتخاب می‌کنی که تازه توی نسخه سانسور شده «حرامزاده‌های لعنتی» ترجمه شود!

اگر دیگران تاریخ را تحریف می‌کنند اما این آقا تحریف را تاریخ کرده است. مثلاً توی همین فیلمش «هیتلر» را توی سینما می‌کشند. آقا کوانتین ایکاش یک بار برنامه‌های دکتر معتضد را دیده بودی.

ریدلی اسکات: اسم و فامیل کارگردان خودش گویاست؛ آدم حس می‌کند یکی توی باشگاه حرکت اسکات را اشتباه زده است. ظاهراً این آقا می‌خواهد برای هالیوود حکم محمدرضا ورزی برای تلویزیون خودمان را داشته باشد والِّا  کی توی آن هالیوود فحش گذاشته ایشان کل تاریخ جهان را بسازد؟

بنده خدا حالا می‌خواهی بسازی چرا اینقدر پر هزینه؟ چرا اینقدر واپسگرا؟ من خودم توی سریال بسیار پرمخاطب و خیابان خلوت کن «کیمیاگر» آقای ورزی (که صددرصد آن را به یاد دارید!) دیدم که جهت ارتباط مخاطب امروزی با داستان زندگی زکریای رازی، همسر رازی مهریه‌اش را اجرا گذاشته بود و انداخته بودنش زندان. یاد نمی‌گیرید که.

آخرین فیلم این کارگردان یعنی «ناپلئون» همین الان روی پرده سینماهاست. در حالیکه اگر آن هالیوود صاحاب! داشت کارگردان این فیلم با آن همه خونریزیِ ناپلئون باید تارانتینو می‌بود.

کریستوفر نولان: فیلم آخرش بسیار عالی بود چون باعث شد همان اول بروم فیلم صورتی رقیبش را ببینم. من نمی‌دانم این دبیرستان‌های آمریکا مشاور تحصیلی ندارند که این نولان را می‌فرستادند ریاضی‌فیزیک بلکه یک مهندسی هم می‌شد. برداشته آمده توی سینما و نصف بیشتر فیلم‌هایش روابط فیزیک و مسائل کوانتوم است.

آقاجان مگر فیلم‌های جیسون استاتهام و جمشید آریا که با یک کلاشینکف به حساب همه آدم بدها می‌رسیدند هیجان نداشت که از فیلم «اینسپشن» تا «اینتراستلار» و «تنت» حتما باید در یک بُعدِ زمانی مکانی دیگر درگیری ایجاد کنی؟ً خب ما اگر قرار بود فیزیک بخوانیم که آن همه چک از بابایمان نمی‌خوردیم کریس جان.

اصغر فرهادی: از خوبی‌های شخصیت کارگردان ایرانی همین است که اسمش را عوض نکرده تا به جای اصغر، هیرادی همایونی هیربدی بگذارد.

با اینکه اساس این متن طنز و گیر دادن است و با اینکه درون مایه برخی آثار آقای فرهادی گیر خورِ خیلی مَلَسی دارد اما ما اَهَم و فی الاَهَم کرده‌ایم و می‌خواهیم به جای آن، این آخر متنی خیلی جدی مشخص کنیم که حساب آثار ایشان و همه این کارگردانان مطرح از یکسری آثار ضد ارزش سینمایی سواست.

آن هم در دوره‌ای که بازیگر نقش پنجاهم آبکی‌ترین سریال‌های تلویزیون ایران با بازی در یک فیلم هم‌سطح با کلیپ‌های پارکی اینستاگرام و به صرف اینکه پیامی ضد دین را منتقل کند، برنده جوایز سینمایی می‌شود.

شاید باید همه ما از من و شما تا منتقدین حرفه‌ای سینما این موضوع را به خاطر داشته باشیم که وقتی در نقد آثار قابل نقد و شرح ایرادات سبک صاحبان آن‌ها زیاده‌روی می‌کنیم، فرصت را برای زبان‌درازی صاحبان آثار فاقد ارزشِ نقد فراهم کرده‌ایم.

طوری که آن‌ها پشت سوءتفاهمِ سینما خطاب شدن کارگردانی مانند اسکورسیزی سنگر بگیرند و نقد وارد به اهداف مغرضانه و جوایز ناحق خود را هم تراز این نقدها قرار دهند.

در پایان متن نقدی بر کارگردانان مطرح سینمای جهان لازم است یادی کنم از کارگردان محبوب، آقای بهروز افخمی، که تیتر این متن را از فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» ایشان اقتباس کردم.

پایان

برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=320028
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.