کاربرد زبان در شوخ طبعی
دو معنا داشتن از جمله مهمترین مولفههای شوخطبعی در نظر گرفته میشود.
از جمله مهمترین واژگانی که در گفتمان متعارف و ادبی به دو معنایی یا چند معنایی اشاره دارند عبارتند از :
ابهام (ambiguity)
جناس و بازیهای کلامی (pun)
کنایه (Irony)
طعنه (Sarcasm)
در واقع، دومعنایی حاصل نوعی ناهماهنگی کلامی میان دو موقعیت است که از آن به عدم تجانس زبانی (Verbal Incongruity) یاد میکنیم.
معنای قاموسی عدم تجانس «ناپیوسته، عدم تطابق و سازگاری با یکدیگر، منفصل و نامناسب» است. عدم تجانس از دو جنبهی کلامی و غیرکلامی قابل بررسی است.
عدم تجانس کلامی عمدتاً حول محور مسائل زبانی لطیفهها دور میزند…
عامل سرگرمکنندگی که در لُبّ مطلب (Punch line) لطیفه به اوج میرسد، بهواسطهی عدم تجانس کلامی، لبان خواننده را به خنده میگشاید.
عدم تجانس غیرکلامی که با کنایهی موقعیت (Irony of Situation ) همپوشانی معنایی دارد، بر مؤلفهی غیرمترقبه بودن (surprise) تاکید میکند.
بر این اساس، تضاد میان آنچه مورد انتظار است و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، لبان بیننده را خندان میکند.
البته گاهی این عدم تجانس یا تناسب منجر به ایجاد ترس، خشم و احساسات منفی دیگر میشود.
آنچه تفریح و سرگرمکنندگی را از اینگونه واکنشها متمایز میکند این است که سرگرمی از روی عدم تجانس منجر به ایجاد لذت میشود.
تفاوت این نظریه با نظریهی برتریجویی در این است که در اولی تضاد میان آنچه مورد انتظار است و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، خندهدار است و در دومی، حس برتر بودن از کسی که کاری بیتناسب انجام داده است.
کاربرد زبان در شوخ طبعی
شگردهای دومعنایی (double meaning) در لطیفهها که فروید، دستهبندی و ارائه کرد:
همنامی با نام اشخاص و اشیا
(meaning as a name and a thing)
معنای استعاری و حقیقی
(metaphorical and literal meaning)
دومعنایی خاص
(double meaning proper)
دو پایانی
(double entendre)
چندمعنایی همراه با تلمیح
(double meaning with an allusion)
دو نمونه لطیفه با شگردهای دومعنایی:
حاکم آمل از بهر سراجالدین قمری براتی نوشت بر دهی که نام او پَس بود. سراجالدین به طلب آن وجه میرفت. در راه باران سخت میآمد. مرد و زنی را دید که گهوارهای و بچهای بر دوش گرفته به زحمت تمام میرفتند.
پرسید که راه پَس کدام است؟
مرد گفت: اگر راه پَس دانستمی ، بدین زحمت گرفتار نشدمی.
[همنامی نام روستا که «پَس» است با قید پس.]
**
قزوینی تابستان از بغداد میآمد.
گفتند: آنجا چه میکردی؟
گفت: عَرَق.
[چه میکردی هم در معنای «چهکاری انجام میدادی؟» و هم در معنای «از شدت گرمای بغداد «چه میکردی؟»]
منبع: کتاب درباره طنز از ابوالفضل حری.
پایان
برای مطالعه سایر مقالات اینجا کلیک کنید.