چهلسال طنز پس از انقلاب و ابوالفضل زرويي نصرآباد
شهرستان ادب: بيستوسومين ميزگرد از سري ميزگردهاي آزاد ادبي بوطيقا در موسسه شهرستان ادب برگزار شد. در اين ميزگرد تخصصي آقايان ناصر فيض، اميد مهدينژاد، علي زراندوز، حسن صنوبري و عليرضا سميعي، درباره ابوالفضل زرويي نصرآباد و چهل سال طنز پس از انقلاب بحث و گفتوگو کردند. خلاصه و گزارشي از اين نشست پيش از اين در صفحات اجتماعي و رسانهها منتشر شده بود. اکنون گزارش تفصيلي اين نشست را در ادامه ميخوانيم.
حسن صنوبري: در سري نشستهاي بوطيقا در تلاشيم دربارهي موضوعات مختلف ادبيات، بهويژه موضوعاتي که کمتر به آنها پرداخته شده، سخن بگوييم. گاهي سراغ شخصيتها ميرويم و گاهي موضوعات مهم ادبيات را فارغ از شخصيتها بررسي ميکنيم. در اين مباحث سعي ميکنيم نگاه نظريهمحوري به مسائل داشته باشيم يا لااقل نگاهمان را به نظريه نزديک کنيم؛ يعني نگاهمان حاصل تفکر و تعمق دربارهي مسائل مهم ادبيات باشد و به واسطه اين نوع نگاه به مرور نظريههاي تازهاي ساخته شود.
بسيار ديدهايم که گاهي نويسنده يا شاعري که اهل تفکر و تعمق است درباره مسئلهاي صحبت ميکند، ده سال بعد يک استاد دانشگاه اين مسئله را دستهبندي و مدون ميکند و يک نظريه ارائه ميدهد. ما ميگوييم اين روند بايد سريعتر انجام شود تا در روزگار خود نويسنده يا شاعر ثمر دهد؛ يعني آندسته از اهالي ادبيات که اهل تفکر و نظرورزي هم هستند دربارهي مسائل و دغدغههاي مهم ادبي صحبت کنند و نظريههاي جديد بسازند. بههميندليل در جلسات بوطيقا گاهي يک شاعر يا نويسنده را با يک استاد دانشگاه يا منتقد همراه ميکنيم که بحث به نظريه نزديکتر شود.
در بوطيقا تا امروز بيشتر، چهرههاي کلاسيک ادبيات و درگذشتگانِ درخشان را بررسي کردهايم. مثلاً در داستاننويسي درباره شکسپير و داستايفسکي صحبت کرديم و در نقد و نظريه ادبي سراغ ارسطو و باختين رفتيم. بهامروزيها و همچنين شاعرها کمتر پرداختيم. قصد داشتيم درباره شخصيتهايي مثل محمدرضا شفيعي کدکني و محمدعلي معلم دامغاني صحبت کنيم تا کمکم به شخصيتهاي ادبي معاصر برسيم. حالا که اين اتفاق تلخ افتاده و استاد زرويي به رحمت خدا رفته تصميم گرفتيم دور هم جمع شويم و درباره دستاوردهاي ادبي او در طول عمرش صحبت کنيم. در اين ميزگرد ميخواهيم بدانيم آيا ابوالفضل زرويي نصرآباد حرف نويي در ادبيات زده و ميراثي از خود به جا گذاشته است؟ آيا اشعارش ويژگي خاصي دارند که او را از شاعران همعصر خودش متمايز کند؟ آيا زرويي براي ادبيات طنزآميز قدمي برداشته است؟
عليرضا سميعي: مشکلي که درباره هنرمندان ادبيات طنزآميز وجود دارد اين است که به نظر ميرسد حتي نگاه منتقدان به آنها بيشتر در جايگاه زينتالمجالس است تا هنرمند. زينتالمجالس يعني شخصيت بانمکي که با صحبتهايش باعث تلطيف روح مخاطب ميشود. فکر ميکنم اين نوع نگاه يک عقبگرد در مقام شاعر طنزپرداز است. بعد از مشروطه به طنز نگاه جديتري شد؛ زماني که دهخدا «چرند و پرند» را مينويسد طرحي از زندگي دارد که در آن نه تنها با امر سياسي شوخي ميکند بلکه پس از آن امر شوخي در زندگي روزمره هم تبديل ميشود به امر سياسي. يعني زبان روزمرهي ما تبديل به امري جدي و سياسي ميشود. اين همسطح کردن سرگرمي و سياست نيست، بلکه به اين معناست که طنز با سرگرمي يا بازيچه فرق دارد.
هرکس که تاريخ مشروطه را خوانده باشد ميداند که اين دوره مانند دري باز است که بعد از آن مردم وارد امر سياسي شدند. انگار با شوخي کردن و طنز نوشتن، درهاي دربار باز ميشود و مردم وارد بازي سياسي ميشوند. به بياني ديگر مردم تصميمگيرنده زندگي خودشان ميشوند. نه فقط به اين خاطر که دهخدا وکيل مجلس بوده اين دغدغه را داشته، بلکه دهخدا و ساير وکلاي مجلس با اين بهانه راجع به مشکلات روزمره مردم صحبت ميکردند. همانقدر که امور روزمره جدي هستند، امر جدي هم روزمره است. معضلي که امروز با آن دست به گريبانيم تنزل مقام طنز در حد سرگرمي و شوخي است.
يکي از کساني که با اين مسئله مبارزه ميکرد ابوالفضل زرويي بود. او سعي ميکرد جدي بودن طنز را حفظ کند. علي موسوي گرمارودي جايي گفته: «زرويي نصرآباد عبيد شعر معاصر است.» نگاههايي که به اين طنزپرداز ميشد دو نگاه راديکال کاملاً مخالف هم بود: عدهاي به دليل وابستگيهايش به حکومت او را محکوم ميکردند و عدهاي ديگر از او يک قديس بي خطا ساخته بودند. که البته هر دو ديدگاه نادرست بود.
ناصر فيض: آقاي سميعي به جملهاي که گرمارودي دربارهي زرويي گفته اشاره کرد. با احترام به نظر جناب گرمارودي ، من ترديد دارم که بتوان زرويي و عبيد را مقايسه کرد. دست کم در اين مورد نياز به توضيحات بيشتري داريم. نميدانم ايشان براساس چه وجه شبهي زرويي را با عبيد زاکاني مقايسه کرده-اند. ابوالفضل زرويي، زرويي روزگار خودش است. در آثار عبيد پرخاش و گاهي گرايش به هجو ديده ميشود. هجوي که به هزل هم تنزل پيدا ميکند. در حالي که ابوالفضل زرويي يک زبان پاکيزه رشکبرانگيز در طنز دارد. او از هنرش استفاده کرده که طنزش به سمت هجو نرود.
علي زراندوز: به گمانم پيشينهي اين مقايسه برميگردد به کيومرث صابري فومني (گلآقا). در تابستان ???? کيومرث صابري فومني (گلآقا) در پاسخ به سؤال مصاحبهکننده روزنامهي «ابرار» که ميپرسد: «چشم اميدتان در طنز نويسي امروز به کيست؟» ميگويد: «…قلمي که عبيد و دهخدا در دست داشتند، الان بيصاحب نيست. طنز دارد جان ميگيرد. يکي از مشهورترين طنزنويسان امروز ما ـ ملانصرالدين ـ (ابوالفضل زرويي نصرآباد) فقط ?? سال دارد! چراغها دارند روشن ميشوند. شهر چراغاني خواهد شد…» من فکر ميکنم موسوي گرمارودي هم قصد داشته به اين سير تاريخي اشاره کند و نميخواسته زرويي را با شخص عبيد مقايسه کند.
سير جدي گرفتن طنز بعد از دهخدا با روزنامهي «توفيق» و مجله «گلآقا» ادامه پيدا کرد. اما بعد از مرگ صابري اوضاع آنطور که انتظار داشت پيش نرفت. بزرگان «گلآقا» يا فوت کردند يا آنجا را ترک کردند. ابوالفضل زرويي هم فعاليت چشمگيري نداشت و به حاشيه رفت. از طرف ديگر هيچ نشريهي طنز قابلي پيدا نشد که موفقيت «توفيق» و «گلآقا» را تکرار کند.
صابري اولين کسي بود که بعد از انقلاب خود و همکارانش را طنزنويس ناميد؛ به چند دليل: اولاً فضاي جامعه عوض شده بود و صابري ميخواست با اين حرف محدوديت طنز را در استفاده از بستر مسائل جنسي و شوخي با سياستمداران نشان دهد. دليل ديگرش اين بود که سال ۱۳۶۹ که فعاليت «گلآقا» شروع شد، مردم در فضاي بعد از جنگ بودند و جامعه آمادگي روبهرو شدن با طنز را نداشت. به هرحال صابري و همکارانش مجبور بودند خودسانسوري کنند و دست به عصا حرکت کنند که مورد مواخذه و تهديد واقع نشوند. صابري ميخواست طنزپردازان را متوجه اين موضوع کند که از اين به بعد نبايد سراغ شوخيهاي جنسي و سياسي بروند و به طور کلي طنزشان به سمت هجو و هزل نرود. او در واقع قصد داشت در «گلآقا» پايهگذار يک طنز پاکيزه باشد. در اين دوره بسياري از طنزنويساني که در اين هفتهنامه کار ميکردند از اين گروه جدا شدند. بعضيشان مجلههاي ديگري تأسيس کردند که موفق نبودند.
ابوالفضل زرويي کشف مرتضي فرجيان بود در مجله «خورجين» که قبل از «گلآقا» منتشر ميشد. صابري از دوره مجله «توفيق» با فرجيان آشنا بود و از او خواست از «خورجين» جدا شود و به گروه «گلآقا» بپيوندد. وقتي فرجيان از «خورجين» جدا شد، اين مجله عملاً زمين خورد. محمدرفيع ضيائي هم که کاريکاتوريست «خورجين» بود از آنجا بيرون آمد و به «گلآقا» پيوست. زرويي نيز همراه آنها به «گلآقا» آمد. کمکم ارتباط زرويي و صابري بيشتر شد و زرويي تحت تأثير ذهنيت صابري درباره طنز قرار گرفت. اين دوران دوران طلايي «گلآقا» بود.
فيض: بعد از انقلاب کار طنزنويسان واقعاً سخت شده بود. با توجه به مسائلي که در «توفيق» به آن ميپرداختند، حالا خيلي دستشان بسته بود. بايد براي جاي خالي طنزهايشان درباره مسائل جنسي و شوخي با شخصيتهاي سياسي کاري ميکردند. با اينکه قبل از انقلاب هم با مذهب شوخي نميکردند ولي به هرحال حساسيتها روي اين مسئله بعد از انقلاب خيلي بيشتر شد. تابوهاي قبلي جامعه هم پررنگتر شدند. به هر روي چون اين مسائل پيش پا افتاده حذف شدند طنز به سمت جدي شدن رفت. اين اتفاق براي «گلآقا» هم افتاد. به موضوعات جديتري با زبان طنز پرداخت و وارد دوران طلايياش شد. مثلاً ستون «دو کلمه حرف حساب» صابري که واقعاً حرف حساب ميزد.
صنوبري: يعني معتقديد به دليل شرايطي که پيش آمد طنزپردازان يک نگاه تدافعي به خود گرفتند و طنزشان جدي شد؟
زراندوز: بخشي به خودسانسوري طنزپرداز و اجبارش به بودن در چارچوبهاي خاص برميگشت و بخشي ديگر به مردم که مخاطبان طنز بودند. ذهنيت مردم و آمادگي پذيرش طنز هم در اين دوره با قبل از انقلاب تفاوت داشت، تا جايي که گروهي از تندروها هر نوع طنز را مساوي با لودگي و مسخرگي ميدانستند. در دو سال اول انقلاب، قبل از تصويب قانون مطبوعات، ما تعداد زيادي فعالين طنز داشتيم که هرکدام در مدتي بسيار کوتاه فعاليت داشتند. چون نظارت هنوز قوي نشده بود هجو و هزل و مطالب بسيار تندي مينوشتند. بعد که مسئولين امر اختلافات را کنار گذاشتند و قانون مدون مطبوعات پذيرفته و اجرايي شد، طنز عملاً حذف شد. چون مجلات طنز در آن يکي دوسالي که مجال دا
شتند به بيراهه رفته بودند، تا جايي که حتي مذهبيون هم از مطالب آنها زخم خورده بودند. علاوه بر اين با آغاز جنگ فضاي جامعه به سمت اقتضائات جنگ رفت و عرصه براي طنزپردازان تنگ شد.
اما در اين دوران هنرمندان باهوشي مانند صابري هنوز فعال بودند و با توجه به فضاي حاکم بر جامعه توليد طنز ميکردند. مثلاً در ستون «دو کلمه حرف حساب» مطالبي در مذمت امريکا، فرانسه و کشورها حاشيهي خليج فارس که به عراق اسلحه ميدادند نوشته شد. تا آخرين روزي که «گلآقا» منتشر شد کاريکاتورهاي انتقادي از «ياسر عرفات»، سياست انتقادي درباره اسرائيل و رؤساي جمهور وقت امريکا در آن چاپ ميشد. صابري پيش از اين هم با امضاي «گردنشکستهي فومني» براي «توفيق» مطلب مينوشت. از همان دوره تا زمان «گلآقا» هميشه طنزي جدي و سياسي مينوشت. حتي در دوران قبل از انقلاب که دست طنزپزدازان براي استفاده از مسائل جنسي باز بود هيچوقت فکاهه ننوشت. اين ميراثي است که براي زرويي گذاشت.
وقتي زرويي به «گلآقا» آمد رفت زير چتر فکري صابري. طبيعي هم بود؛ صابري استاد بزرگي در زمينه طنز بود. صابري تا مقام معاون سردبيري «توفيق» بالا رفت و چون من تجربهي همکاري با او را داشتم ميديدم که سواد ادبي بالايي هم دارد. از طرفي چون سالها معلم بازنشسته بود شاگردپروري را خوب بلد بود. بدون شک زرنگترين شاگردش زرويي بود. زرويي دانشآموخته ادبيات فارسي بود و به طنز هم علاقه داشت. صابري هم او را تشويق و راهنمايي ميکرد. در «گلآقا» هنرمندان ديگري مثل عمران صلاحي هم بودند. البته در برخي موارد ديدگاه صلاحي با صابري زاويه داشت. صابري شاگردان ديگري هم داشت مثل ابراهيم نبوي ولي فقط زرويي را تائيد کرد و ادامهدهنده راه خودش دانست، چون معتقد بود بيشترين وجه اشتراک را با خط فکري او دارد.
در اين دوره زرويي ستون «تذکره المقامات» را زير نظر صابري نوشت. صابري عادت داشت اگر موضوع مطلب کسي خوب بود آن را اصلاح کند و حتي مطالبي به آن بيافزايد. در اين ستون هم به زرويي کمک کرد. من مطمئنم بخش بزرگي از پختگي چند شماره اول «تذکرهالمقامات» مديون کمکهاي صابري است. او به زرويي کمک کرد که شروع قدرتمندي داشته باشد ولي در زمان کوتاهي زرويي کار را در دست گرفت و مطالبش زياد اصلاح نميشد.
زرويي دو مقاله سبکشناسي هم نوشت: يکي «مقدمهاي بر سبکشناسي دو کلمه حرف حساب» است که کاملترين سبکشناسي کيومرث صابري به شمار ميرود. او در اين مقاله فرمها، شوخيها و آرايههاي ادبي ستون «دو کلمه حرف حساب» و تأثيرات صابري از شخصيتهايي مانند دهخدا، عبيد و غيره به تفصيل آورده و همچنين تک تک شخصيتهاي برساخته صابري در «دو کلمه حرف حساب» را بررسي کرده است. مقالهي ديگر ««طنز، انتقاد و رندي در غزليات لسانالغيب حافظ شيرازي» است که موضوع پاياننامهاش بود و آن را زير نظر بهاءالدين خرمشاهي نوشت.
سميعي: من فکر ميکنم کيومرث صابري بهترين طنزپرداز بعد از دهخداست و بايد براي ايشان مستقلاً جلسهاي بگذاريم.
فيض: معروفترين لقب زرويي «ملانصرالدين» بود. انتخاب اين شخصيت به منظور اشاره به رياکاريهاي موجود در جامعه و استفادهي نادرست از دين است. در شعري به اين رياکاري اهل مذهب اشاره ميکند. او بيشتر به رياکاري چنين افرادي در برابر مردم اعترض دارد. شعر زرويي اين خاصيت را دارد که با عامه مردم ارتباط برقرار ميکند. در واقع سهل ممتنع است، چون زبان ساده و بدون پيچيدگي دارد اما در عمق به مسائل بيشتري اشاره ميکند. شايد در شعري به يک مسائله جزئي اشاره کرده باشد ولي اعتراضش به مشکلات هرچند کوچک هم به شکلي جدي در بيان طنز آمده است.
طنزي که «گلآقا» راه انداخت به دور از هجو و هزل بود. شايد در مواردي درباره آمريکا و صهيونيسم اشارههاي طنز به هجو نزديک ميشد ولي در کل اين گروه رواج دهنده طنز جدي در جامعه بودند و زرويي نيز از اين قاعده مستثنا نبود.
زراندوز: ابوالفضل زرويي در شرايطي که يک جوان بيست و چندساله بود کارش را در «گلآقا» به عنوان يک نويسنده آغاز کرد؛ در ميان استادان بزرگي مانند ابوتراب جلي، مرتضي فرجيان، مرتضي ناطقيان (معتضدي)، محمدرفيع ضيايي، احمد عرباني، ناصر پاکشير و منوچهر احترامي . شايد حضور در چنين فضايي باعث شد که زرويي خودش را بالا بکشد. رشته تحصيلياش که ادبيات بود هم در موفقيتش بيتأثير نبود.
اما با گذشت زمان و پيشرفت زرويي حواشي موجود در «گلآقا» باعث شد که او نتواند سردبير شود. به خاطر مجموع اين حواشي بسياري از چهرههاي بزرگ از «گلآقا» جدا شدند. يکي از آنها احمد عرباني بود که طراح روي جلدهاي اين مجله بود. بسياري معتقدند دليل محبوبيت «گلآقا» ميان مردم همين طرح جلدها بود. براي زرويي هم همين اتفاق افتاد. از «گلآقا» جدا شد و به فعاليتش در جاهاي ديگر ادامه داد.
اميد م
هدينژاد: آشنايي من با آقاي زرويي متأخرتر از دوستان حاضر در جلسه است. اولين بار ايشان را در اختتاميهي يک جايزه شعر طنز ديدم. در آن زمان زرويي براي من يک غول بود در زمينه طنز. در سال ۸۷ من دبيرتحريريه ماهنامه تخصصي شعر بودم. قرار شد يک پرونده شعر طنز کار کنيم. من و يکي از همکارانم با ايشان مصاحبهاي داشتيم. آن سال آخرين سالي بود که در تهران زندگي ميکرد. مواجهه من با آثار زرويي قبل از آشنايي من با خود او بود. اما زماني که با خودش آشنا شدم سعي داشتم منش او را به عنوان طنزپرداز بشناسم.
سميعي: يکي از جديترين آثار زرويي متوني است که با اسم مستعار «کلثوم ننه» نوشته است. فرم اين آثار بسيار جاافتاده و جدي است و به رساله نزديک ميشود. خود عبيد زاکاني هم که آثار هجو و هزل زيادي دارد اثري دارد به نام رساله «اخلاقالاشراف» که جديترين اثر اوست. عبيد در اين رساله از فرم رايج کتابهاي اخلاقي استفاده کرده و آن را باببندي کرده است. به نظر من زرويي اين جديت را در همه آثارش حفظ ميکرد.
فيض: زرويي يک کار مهم کرد؛ با همان نگاه «گلآقا» وارد ماجراي طنز شد. تا قبل از اينکه به پيشنهاد زرويي جايي به نام دفتر طنز تأسيس شود بچههايي که جايي براي ارائهي آثار طنزشان نداشتند در محافل خصوصي خودشان آثار يکديگر را ميخواندند و اکثر کارهايشان به هجو و هزل نزديک شده بود. اين نسل جديد با پيشکسوتهاي «گلآقا» آشنايي نداشتند. بسياري از اين طنزپردازان پيشکسوت عزلتنشين شده بودند و قدمي براي آموزش يا حمايت از نسل جديد طنزنويسان برنميداشتند. زرويي براي اولين بار شبهاي شعر طنز را برگزار کرد.
اوايل که شرکتکنندگان در اين مراسم محدودتر بودند به دليل کمتجربه و خام بودن قلم طنزنويسها و بررسي شفاهي اشعار پيش از خوانده شدن، حاشيههايي به وجود آمد. بسياري از اشعار فکاهه بودند و به هجو و هزل نزديک ميشدند. اما با گذشت زمان اين مشکلات کمتر شد. زرويي با برگزاري شبهاي شعر «در حلقه رندان» به اين طنزپردازان آموزش داد که مسير طنزنويسيشان را به کدام سمت ببرند. حتي بعضي از اين افراد تجربهاي در طنزنويسي نداشتند. زرويي به ادبيات عامه توجه زيادي داشت و آموزشهايش را در سفرهاي استانياش و برگزاري شبهاي شعر ادامه داد. او معتقد بود بهتر است سرايش شعر طنز به زبان معيار محدود نشود و با ادبياتي غيررسميتر در استانها به شعر طنز توجه شود. به همين خاطر در يکي از جشنوارههاي شعر طنز بخشي را به شعر محلي اختصاص داد.
اما مشکلي که در اين فعاليتها وجود داشت اين بود که به شعر طنز محدود ميشد تا جايي که شب شعر طنز نامگذاري شد. بعدها «شب خلوت» شروع به کار کرد که علاوه بر شعر، نثرهاي طنز هم خوانده شود. از آنجايي که شعر اقبال عامه بيشتري دارد توجه به «شب خلوت» محدود بود اما با گذشت زمان و معرفي آثار جديد اين بخش هم رشد کرد و طنزپردازان جديدي کشف شد. بعد از برگزاري اينگونه مراسم و جشنوارهها نسل جديد طنزپرداز سعي کردند در قالبهاي مختلف به خلق طنز بپردازند. مثلاً «دور دنيا با زيرشلواري» عبدالله مقدمي يکي از اين قالبهاي خلاق جديد است. کمکم فعاليت در زمينهي طنز در مطبوعات هم رشد قابل توجهي پيدا کرد.
تا زماني که زرويي در «حلقه رندان» بود تا حد امکان از حواشي و پايين آمدن کيفيت آثار جلوگيري ميکرد اما با گسترش فعاليتها در زمينه طنز، مکانهايي مثل فرهنگسراها که در آنها جلسات شعرخواني يا نگارش داستان طنز به طور غيرحرفهاي و غيراصولي برگزار ميشد، افزايش پيدا کرد. کساني که تريبون پيدا کردند تصور ميکردند با آثارشان ميتوانند يک سبک جديد در طنز امروز را به مخاطبان آموزش دهند و در نتيجه کيفيت آموزشها در اين مراکز تنزل پيدا کرد.
سميعي: به نظر من پاکيزه بودن زبان زرويي در شعر، نثر و پژوهشهايش ويژگي قابل توجهي است. غير از مراقبتهاي اخلاقي زرويي و توجهش به مسائل سياسي فرم آثار اوست که اين پاکيزگي را ساخته است.
صنوبري: آقاي زراندوز به تاريخچه ادبيات طنز در ايران اشاره کرد؛ به قطاري که راه افتاده. آقاي فيض هم معتقد است زرويي دوباره براي اين قطار ريلگذاري کرده است. به نظر من کاري که امثال آقاي مهدينژاد ميکنند در راستاي همان ريلگذاري است؛ ارائه و بررسي شعر و داستان طنز به صورت تخصصي در مجله و سايت.
مهدينژاد: اگر بخواهيم طنز را در مفهوم کلاسيکش بررسي کنيم سعدي و حافظ هم طنزپرداز بودهاند. اما طنز در مفهوم امروزياش از مشروطه و با مطبوعات شروع ميشود. شايد بتوان آن را مکتب طنز مشروطه ناميد. بعد از آن مکتب طنز «توفيق» را داريم و بعد مکتب طنز «گلآقا». اين سه مکتب در طول همديگر آمده و همديگر را اصلاح و تکميل کردهاند. طنز «گلآقا» بيشترين مصداق طنز امروزي را دارد؛ طنزي که جوهرش نقد است ولي بسترش فکاهي است؛ آنچه از «توفيق» به او رسيده. تقريباً تمام تحريريهي «گلآقا» آنهايي هستند که از &
laquo;توفيق» مانده بودند. در اين دوره زرويي شرايط را مهيا کرد که شعر طنز از حاشيه به متن بيايد. در ادامه نثر طنز هم با موضوعاتي که در شعر طنز بيان ميشد به پختگي رسيد.
استفاده از فرم براي بيان طنز از دورهي مشروطه و قالبهاي مطبوعاتي آغاز شد. شعر هم يک حکايت منظوم براي ارائه طنز بود. يعني شعر يک ماجراي طنزآميز را روايت ميکند. کمکم به جايي رسيديم که شعر خودش طنزآفريني ميکند. منظومه «محکمه امير» يکي از اولين نمونههاي اشعار طنزي است که صرفاً روايت يک ماجراي طنزآميز نيست. بعد سه منظومهي ابوتراب جلي (کتاب علي، کتاب موسي، کتاب ابراهيم) را داريم. ميتوان گفت زرويي در شعر طنز ادامهدهنده راه جلي است. لحن زرويي خيلي متأثر از لحن جلي است. ابوالقاسم حالت و عمران صلاحي نيز اشعاري با رگههايي از اين فرم دارند.
ابوالفضل زرويي به جز تعدادي از کارهاي تفنني اوليهاش در «گلآقا» همين راه را پيش ميگيرد. يعني در شعرش طنزآفريني ميکند. تا قبل از زرويي شعر يک قالب براي بيان طنز بود ولي در «حلقه رندان» شعر موضوعيت پيدا کرد و تبديل شد به موضوع طنز.
صنوبري: اين فرم غالب طنز امروز ماست. در آثار طنزپردازان برجسته معاصر مثل خود آقاي فيض در همان يک بيت شعر هم طنز را ميبينيم، حتي اگر از نظر معنايي مستقل از بيت قبل و بعدش باشد.
فيض: نميتوان گفت همه طنزپردازان به اين جامعيت رسيدهاند. اما ميتوانيم بگوييم در هيچ دورهاي آنقدر طنز در متن شعر اتفاق نيفتاده است. شاعري در شعرش چيزي را تعريف ميکند که قبلاً لطيفهاش را هم شنيدهايم؛ يا مثلاً شعر بعضيها جز غافلگيري و گرهگشايي طنز آميز در پايان چيز ديگري ندارد؛ يا در شعر عدهاي لحن طنزآميز داريم اما فرم آن طنز نيست. اما در شعر اشخاصي مانند استاداحمد همه اين اتفاقها ميافتند. با اينکه شايد روايت طنزآميز در آن نباشد ولي طنز در آن موضوعيت دارد.
به هر حال ميتوان ادعا کرد، اتفاقات زيادي در شعر امروز ميافتد که تازه هستند و در پيشينه طنز ما شبيه به آنها نبوده است. در شعر بچههاي امروز حتي اگر روايتي جزئي وجود دارد فرم دارد خودش را تحميل ميکند.
زراندوز: در سالهاي اوليه «گلآقا» ستوني نوشته ميشد به نام «شعر نوي طنز». نميدانم آغازکننده اين جريان چه کسي بود ولي زرويي چند شعر خوب در اين ستون نوشت. بعدها اين اشعار در مجموعه شعر «رفوزهها» منتشر شدند.
صنوبري: جالب اين است که فراتر از نقيضههاي معمول به شعرها، بسياري از نقيضههاي نبوغآميز زرويي به فرمها و سبکها بود. مثلاً نقيضه ايشان به سبک علي معلم واقعاً شگفتانگيز بود. همچنين فرم احمد عزيزي و ديگران.
زراندوز: نکته ديگري که از زرويي يادم ميآيد اين است که تمام اشعار بچهها را به خاطر داشت و خودش دنبال شعر آنها ميرفت. برخلاف ديگر بزرگان اين حوزه مانند آقايان احترامي، صابري و صلاحي که شعر را ميبردند پيششان، ميخواندند و نظر ميدادند. يعني به نوعي محل رجوع بودند و شعرهايي را که قرار بود در مجله چاپ شوند بررسي ميکردند. اين روحيه زرويي خيلي عجيب بود. بيدريغ به بچهها کمک ميکرد.
سميعي: من به تازگي کتابي از زرويي خواندم با عنوان «غلاغه به خونهش نرسيد». گويا خودش هم اين کار را بهترين اثرش ميدانست. ايدههاي عجيبي در آنجا وجود دارد. مثلاً شترمرغي که مثل هواپيما پرواز ميکند و جعبه سياه دارد. در بعضي کارها افسانههاي ملل را با همان اسامي آورده در فرم دنياي مدرن. زرويي فضاهايي را ميسازد که در عين اينکه ميراثدار ادبيات کهن هستند با مردم عادي امروزي هم ارتباط برقرار ميکنند.
فيض: بخشي از اين موضوع به توجه زياد زرويي به قالب شعر برميگردد. کمتر کاري دارد که قالب پراکنده داشته باشد. مثلاً در «خاطرات سر پروفسور حسنعليخان مستوفي» يک شخصيت ساخته بود و قصه او را روايت ميکرد، وارد زندگي شخصيتهاي فرعي نميشد. يا در بعضي اشعارش قالب نامه را انتخاب کرده بود و خطاب به يک مخاطب خاص شعر ميگفت. بسياري از شاعران طنز معاصر از فرمها و قالبهاي زرويي تقليد کردهاند.
صنوبري: به نظر من اين موضوع به پيشينه ادبياتي زرويي برميگردد نه مطبوعاتي بودن.
زراندوز: لزوماً اينطور نيست. خيلي از ادبياتيها هستند که به فرم توجه نميکنند. صابري در «گلآقا» خيلي اصرار داشت به ستونسازي و فرمسازي. شماري از اين ستونها و فرمها از دوره «توفيق» به «گلآقا» آمدند و استفاده شدند. صابري ميخواست اعضاي تحريريه در فرمهاي جديد طنز بنويسند. چون ميدانست وقتي يک فرم خوب انتخاب ميشود مخاطب راحتتر با آن ارتباط برقرار ميکند. خود من در اين بيست سالي که مينويسم توانستهام فقط يک فرم مخصوص به خودم خلق کنم؛ «حکايتهاي تيمارستاني» که در آن بيماران خودشان را جاي شخصيتهاي تاريخي فرض ميکنند.
مثلاً ستون «چهل سال قبل» مربوط به قسمتهاي مختلف روزنامه اطلاعات چهل سال قبل است که نقيضه اصطلاح پر کاربرد «چهل سال بعد» است که با آن ميتوان درباره همهچيز اغراق و بزرگنمايي کرد. يا «تذکرهالمقامات» زرويي خودش يک فرم است.
مهدينژاد: اين دقيقاً نقطه پيوند ادبيات و مطبوعات است.
صنوبري: زرويي فرصت مطبوعاتياش را خرج تجربههاي هنري کرده، خيليها اين کار را نميکنند.
زراندوز: من فکر ميکنم پشتوانه ادبي طنزنويس براي ارتقاء دادن آثارش ضروري است. طنزنويسي هست که بازي با واژگان، کلام و شوخيهاي روزمرهي جامعه اساس طنزنويسياش را تشکيل ميدهند و آنچه در ۲۰ سالگي نوشته خيلي شبيه به آن چيزي است که در ۶۰ سالگي مينويسد.
سميعي: وقتي به اواخر فعاليت «توفيق» نگاه ميکنيم به نظر ميرسد گرايش به فرم بيش از اندازه است و دارد مجله را نابود ميکند.
مهدينژاد: منظورتان اين است که وقتي حواشي را از طنز بگيريم تبديل به فرم ميشود؟
سميعي: بله. مثلاً وقتي مقالات «چرند و پرند» دهخدا را ميخوانيم ميبينيم براي اولين بار ميراث زبان و ادبيات فارسي با زبان روزمره تلاقي پيدا ميکند. وقتي اين دو کنار هم جمع ميشوند تأثير شگفتي روي مخاطب ميگذارند. ما هنوز داريم «چرند و پرند» را ميخوانيم و لذت ميبريم.
فيض: اين تناقضها پايه و اساس طنز هستند. به هرحال اتفاق ميافتند. تضاد و فاصله زباني طنز را ساخته.
سميعي: خب فقط کسي مثل دهخدا ميتواند اين کار را بکند.
زراندوز: فکر ميکنم همهمان همنظريم که محدوديت خلاقيتزاست. خيلي از چهرههاي طنزپردازي که مهاجرت کردند، تا زماني که در ايران بودند فرمهاي جديدي به فرمهاي طنز مطبوعاتي اضافه کردند. يکي از اين چهرهها ابراهيم نبوي است. شايد بتوان طنز مطبوعاتي را به دو دوره قبل و بعد از نبوي تقسيمبندي کرد. درست است که بسياري از فرمهايي که نبوي به کار ميبرد شکل جديدي از فرمهاي قديمي بودند، ولي همانها را طوري تغيير ميداد که از يک فرم تاريخ گذشته به يک قالب مناسب امروزي تبديل ميشدند.
مهدينژاد: در واقع هربار فرمي را تغيير ميداد يک فرم به فرمهاي مطبوعاتي اضافه ميکرد. اما بعد از مهاجرت نتوانست فرم جديدي ابداع کند.
صنوبري: اين موضوع در مورد محدوديت وزن هم صدق ميکند. زندهياد فروغفرخزاد چندجا در اين موضوع صحبت ميکند. يکي در گفتگوي شاعران و در مناظره با احمد شاملو، يکي هم درنامهاي به احمدرضا احمدي. در هردو هم با رويکرد دفاع از وزن در شعر نو ميگويد محدوديتي که وزن براي شاعر بههمراه ميآورد اتفاقا باعث خلاقيت است.
مهدينژاد: يوسفعلي ميرشکاک ميگويد: «باطن و ذات شعر و آنچه شعر را به معناي واقعي کلمه شعريت ميدهد همان است که بايد وزن شعر ناميده بشود.»
صنوبري: در موسيقي هم مرجعي به ذهنم رسيد. قديمها يک يادداشت دقيق از مرحوم استاد سيدجلال ذوالفنون خوانده بودم. ايشان آنجا ميگفت: «فرصتي که انقلاب براي موسيقي هنري در ايران ايجاد کرد هيچ رويدادي ايجاد نکرده بود. به خاطر اينکه بعد از انقلاب جلوي موسيقيهاي تجاري و کممايه را گرفتند. جا باز شد براي ما که کار هنري انجام دهيم و موسيقي اصيل سنتي و هنري ايران قدمهايي جدي بردارد.»
مهدينژاد: بحث فقط بحث محدوديت نيست. اگر آزادي کامل هم وجود داشت باز هم زرويي سراغ فرم ميرفت. اين موضوع به روحيات و دغدغه هنرمند برميگردد. مناسباتي بين منش هنرمندان و آثارشان وجود دارد. مثلاً حيا و بخشندگي ذاتي زرويي در آثارش مشخص است. در هيچ متني کمفروشي نکرده. تا جايي که توانسته متن را به نقطه اوج نزديک کرده است.
زراندوز: اين کار در فضاي مطبوعاتي خيلي عجيب است. مثلاً فرصت دهخدا فقط يک ستون بود در روزنامه. با اينکه ادبيات فولکلوريک و زبان خاص آثار او براي مخاطبان امروزي زياد شناختهشده نيست، هنوز هم آثارش خوانده ميشوند. چون نگاه دهخدا فارغ از زمان و مکان بوده. الان نميتوانيد خيلي از کارهاي قديمي نبوي را بخوانيد. چون کار او عملاً موجسواري بود و آثارش تاريخ مصرف داشتند. اما «دو کلمه حرف حساب» صابري و «تذکرهالمقامات» زرويي هنوز خوانده ميشوند.
صنوبري: به شخصه بعضي از آثار زرويي را که ميخوانم باورم نميشود کار مطبوعاتي باشد. مثل همين «تذکرهالمقامات».
زراندوز: زرويي در «تذکرهالمقامات» سراغ اتفاقات و نگاههاي انساني و ايراني رفته. تا وقتي که انسان ايران هست اين مشکلات وجود دارند.
فيض: به نظرم تاريخ مصرف «تذکرهالمقامات» هنوز تمام نشده، چون بارها اتفاق افتاده که مسئولين همان اشتباهاتي را تکرار کنند که مسئولين قبلي مرتکب شدهاند.
زراندوز: آقايان صابري، صلاحي و جلي طرفدار اين نگاه بودند. در کنار اينها طنزنويساني بودند که اين نگاه را نداشتند. اين گروه معتقد بودند طنز بايد در لحظه و با توجه به شرايط حال نوشته شود، مردم بخوانند و خوششان بيايد و مطلب تمام شود. مثل مهندس محمدعلي گويا که در «توفيق» هم مينوشت. ما امروز نميتوانيم مطالب گويا را بخوانيم چون درباره اتفاقات همان دورهاند و الان تمام شدهاند. هفته نامه «گلآقا» از سال ۶۹ تا ۸۱ منتشر ميشد. سير صعودي کيفيت آثارش مانند اين بود که از زمين به پنجره برسد. در اين مدت آدمهاي زيادي در اين مجله آمدند و رفتند ولي فقط کساني ماندگار شدند که نگاه صابري را داشتند. کساني بودند که مطالب کوتاه و تکه تکه مينوشتند و بعد از مدتي تمام ميشدند. اين موضوع در حوزه داستان هم اتفاق ميافتد.
سميعي: فرم باعث ميشود زايندگي اثر حفظ شود و در طول ساليان حيات داشته باشد. ما هنوز «ابرها» (يک نمايشنامه است که توسط آريستوفان در زمان سقراط نوشته شده و به هجو مُدهاي روشنفکري در آتن کلاسيک ميپردازد) را ميخوانيم.
زراندوز: اين نگاه را بزرگان ما در طنزنويسي داشتند. معتقد بودند با اينکه بستر ارائه آثارشان نشريات است بايد چيزي بنويسند که تاريخ مصرف نداشته باشند. مثلاً دکتر مسعود کيمياگر طنزنويسي بود که به روز مينوشت و خيلي دغدغه ماندگاري نداشت اما يکسري از کارهايش به اين سمت رفته است. داستاني دارد با عنوان «بيمارستان آموزشي» که نگاهي انسانمحور دارد و بي زمان و مکان است. اما در مقابل ستون «افاضات فدوي» را داشت که دقيقاً درباره اتفاقات همان هفته بود. وقتي ميخواندي همانجا تمام ميشد.
وقتي ميگوييم زرويي جدي بود منظورمان اين است که مطالبي که به عنوان موضوع طنز انتخاب ميکرد موضوعات جدي بودند. مثلاً درباره رياکاري طنز نوشته. مسلماً اين اثر بيشتر از اثري که مثلاً درباره گراني تخممرغ سروده شده ماندگار است. رياکاري از زماني که انسان خلق شده وجود داشته و تا ابد باقي ميماند.
صنوبري: البته زرويي نصرآباد درباره رياکاري مدرن حرف ميزند. نوعي از رياکاري که با شرايط جامعه در دهههاي اخير سازگار شده.