مقدمه‌اي بر طنز در ضرب‌المثل‌‌ها

 ضرب‌المثل و تجربه‌هاي تاريخي و اجتماعي

 

ضرب‌المثل‌ها مي‌توانند احساسات، عواطف، ترس‌ها و اميدهاي يک جامعه را در طول تاريخ نشان بدهند. البته اين موضوع مي‌تواند در مورد ساير شاخه‌هاي دانش عوام نيز صدق کند اما به دليل گستردگي مثل‌ها اين نکته قابل لمس‌تر است. احتمالاً نمي‌توان به طور دقيق و صد‌در‌صد ملتي را شناخت. اما روند مطالعه ضرب‌المثل‌هاي يک ملت مي‌تواند به شناختي کلي از آن ملت بي‌انجامد. مثلاً در بيشتر مثل‌هاي ايراني (ترکي يا فارسي) به خاطر روستانشين بودن اکثر ما ايرانيان، گرايشي به جنگيدن، ترک صلح و شور و شر ديده نمي‌شود. اين روحيه محافظه کاري در بسياري از مثل‌هاي ايراني ديده مي‌شود.

براي اهل فتنه جنگ، عيد است / جوي زر بهتر از پنجاه من زور

آئي يا، ‌ايشون قورتالاناجاق، ‌دايي ده!

(اگر کارت به خرس افتاده، دايي بگو!(

از زور لاعلاجي به خر مي‌گويد : خانباجي!

امروزه ضرب‌المثل‌ها يکي از مهمترين منابع پژوهشگران علم مردم‌شناسي هستند و همانطور که پيشتر گفتيم ضرب‌المثل‌ها آيينه‌اي نه شفاف و دقيق، بلکه کدر و وهم آميز از يک جامعه‌اند که مي‌توانند به شناخت کلي از روحيات يک ملت منجر شوند. چنانچه مي‌توان از مطالعه مثل‌هاي اجتماعي دريافت که اين جامعه مردماني شوخ و شنگ يا برعکس ملتي خشک و جدي و عبوس دارد. به طور مثال حضور قوي و پررنگ طنز در مثل‌هاي ايرانيان(خواه فارسي يا ترکي) نشان دهنده روحيه سهل‌گير و بذله‌گوي مردمان ما در طول تاريخ دارد.

از کجا آمده اند ؟!

اولين اجتماعات بشري همزمان با آفرينش چيزي به نام زبان و گفتار، به جمله يا اصطلاحاتي رسيده‌اند که احتمالاً آن را بتوان جد اعلاي ضرب المثل‌هاي امروز ناميد. در واقع امثال و حکمي که در سده‌هاي گذشته در زبان عام ساير بوده‌اند در حال حاضر بدون‌ واسطه قابل استخراج نيستند، ما مي‌توانيم فقط ضرب‌المثل‌هايي را جمع‌آوري کنيم که وارد ادبيات شده‌اند. پس فقط مي‌توان حدس زد که بايد اولين مثل‌ها همزمان با تشکيل اولين اجتماعات متمدن بشري آغاز شده باشد. البته بايد توجه داشت اولين آثار مکتوب بشر در واقع بازنويسي فرهنگ شفاهي آن تمدن بوده است و اگر مثل‌ها را هم به عنوان جزئي از فولکلور حساب کنيم، ضرب المثل‌هايي در قديمي‌ترين آثار مکتوب بشر چون درخت آسوريک وجود دارد: «…اما با تو سخني مي‌گويم چنان‌که پارسيان سخن گويند؛ کاه هستي و بي خردي…» «… اين سخنان زرين که با تو گفتم چنان است که پيش خوک و گراز مرواريد افشانند يا چنگ بزنند پيش شتر مست …» (درخت آسوريک)

در کتاب مقدس: «چشم براي چشم و دندان براي دندان» (انجيل عهد عتيق)

در کتيبه‌هاي باستاني نيز  به مواردي از مثل‌ها بر مي‌خوريم. جايگاه امثال در ادبيات ملل باستاني چنان است که پژوهشگراني که ادبيات تمدن سومر را تقسيم نموده اند، يکي از بخش هاي اصلي را به ضرب المثل ها اختصاص داده اند. (۵) چند نمونه از ضرب المثل‌هاي سومري:

سري را که بريده شده است، ديگر نمي‌شود بريد

آنکه مال بسيار به دست آورد، ناگزير است، سخت از مال خود مراقبت کند

روباه نمي‌تواند، خانه خود را بسازد، خانه دوستش را چون فاتحان تصرف مي‌کند

روباه در دريا ادرارمي‌کند، سپس ميگويد، دريا با ادرار من درست شده است.

فقرا سکوت زمين هستند (۶)

طنز چيست؟

طنز واژه‌اي عربي است و در واژه به معناي مسخره کردن، طعنه زدن، عيب کردن، سخن به رمز گفتن و به استهزا از کسي سخن گفتن است. در مورد معادل انگليسي، بايد توجه داشت که در مورد چيزي که در ميان ايراني‌ها به طنز معروف است از نگاه انگليسي‌ها و آمريکايي‌ها به سه نوعfarce، satire و comedy تقسيم مي‌شود. چيزي که در ايران به صورتي تفکيک شده معادل فکاهه=farce، هجو=satire و طنز=comedy وجود دارد. البته در بسياري از موارد تمام آنچه که به فکاهه و هزل و هجو مشهور است، با واژه «طنز» درآميخت و در ميان مردم عامه به همه‌ي چيزهاي خنده‌آور، «طنز» گفته مي‌شود. در واقع در ادبيات غربي بين هرآنچه که انسان را به خنده مي‌اندازد با آثاري که با خنده سعي در انتقاد و نماياندن اشتباهات و پليديها دارند، مرزي قائل شده است. متاسفانه اين تفکيک در دهه‌هاي اخير در ميان ايرانيان از بين رفته است. به هر حال چيزي که ما در اين نوشتار سعي در بررسي آن داريم، واژه «طنز» است. 

در ادبيات، طنز به نوع خاصي از آثار منظوم يا منثور ادبي گفته مي‌شود که اشتباهات يا جنبه‌هاي نامطلوب رفتار بشري، فسادهاي اجتماعي و سياسي يا حتي تفکرات فلسفي را به شيوه‌اي خنده‌دار به چالش مي‌کشد. در تعريف طنز آمده است: «اثري ادبي که با استفاده از بذله، وارونه سازي، خشم و نقيضه، ضعف ها و تعليمات اجتماعي جوامع بشري را به نقد مي‌کشد.» دکتر جانسون طنز را اين گونه معني مي‌کند: «شعري که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.» استعمال کلمه طنز براي انتقادي که به صورت خنده آور و مضحک بيان شود در فارسي معاصر سابقه زياد طولاني ندارد. هرچند که واژه طنز در تاريخ بيهقي و ديگر ديگر آثار قديم زبان فارسي به کار رفته، ولي استعمال وسيعي نداشته است. در فارسي، عربي و ترکي کلمه واحدي که دقيقا اين معني را در هر سه زبان برساند وجود نداشته است. در فارسي نوعي از انتقاد اغلب خنده‌آميز وجود داشت که به آن «هجو» گفته مي‌شد که در آن شخص، گروه يا شهري خاص مورد انتقاد يا حتي فحاشي قرار مي‌گرفت. به هجوي که در مورد شهري خاص نوشته مي‌شد «شهرآشوب» مي‌گفتند. به جز هجو، در ادبيات فارسي هزل را نيز به کار برده اند که ضد جد است و بيشتر جنبه مزاح و مطايبه دارد. در واقع نگاه ادبيات کلاسيک ايران به مطالب خنده‌آور واقعاً نگاهي از سر تفنن و سبک‌سري بود. با نگاه به آثار طنزآميز تاريخ ادبيات ايران مي‌توان دريافت که غير از چند مورد خاص (مثل عبيد زاکاني يا ايرج ميرزا) کمتر کسي حاضر شده است با ادبيات طنزآميز به انتقاد از جامعه پيرامون خود بپردازد. آثاري چون تذکره يخچاليه، ديوان البسه و ديوان اطمعه را بيشتر مي‌توان در دسته آثار فکاهي (به تعبير امروز) قرار داد. البته بايد توجه داشت اگر چه نويسندگان و شاعران ايراني به طنز به عنواني ماهيتي مستقل و بالذات توجه چنداني نداشتند، دليل بر آن نيست که نکته‌ها و مطالب طنز در آثارشان جايي نداشت. (به اين موضوع در بخش بعد خواهيم پرداخت)

«طنز» البته ماهيتي گسترده است که تعريف و جامع و مانع از آن بسيار مشکل و احتمالاً غير ممکن مي نمايد. برآشوبيدن انسان با نشان دادن تناقض‌هاي بيشمار دنيايي که درآن زندگي مي‌کند از ويژگي‌هاي اصلي طنز است. طنز در برابر جهاني مملو از دورويي و پليدي، نوعي خوش‌باشي و خوش‌طبعي و ظرافت مي‌دهد که لزوماً انسان را به خنده ظاهري نمي‌اندازد، ظرافت اشاره‌هاي طنازانه البته با خشونت بيان پليدي ها نمي‌خواند و براي نشان دادن آن، نويسنده در لفافه‌اي از شيريني و ظرافت تلخي‌ها را به کام انسان مي‌ريزد. طنز و کنايه از ديرباز يکي از التيام دهنده‌هاي زخم‌هاي اين جهاني بوده است.

تاريخچه طنز در ادبيات فارسي

اگر چه پرداختن مستقل به نوعي از ادبيات به نام «طنز» شايد خيلي به قديم بر نگردد اما از پيدايش زبان و ادبيات، همواره کنايه و ظرافت و طنز وجود داشته است. اين وجود گرامي در متون کهن بسيار ديده مي‌شود و آن طور که با مکتوب شدن ادبيات شفاهي جهان باستان پديدار شده است، طنز در کلام مردم به طور شفاهي نيز همواره وجود داشته است. اگر چه ژانر طنز به طور مستقل در ايران نيز عمر چنداني ندارد، اما تقريباً تمام متون ادبيات پربار فارسي مملو از اشارات و کنايات طنز است. در ادبيات مکتوب قديم ايراني، کتاب‌هايي که مستقلاً به مطايبه و طنز مي پردازند، انگشت شمارند. معروف‌ترين طنزنويس ادبيات کلاسيک ايران البته کسي نيست به جز عبيد زاکاني. عبيد جزء معدود نويسندگان کلاسيکي است که با هوشمندي به شناختي دقيق و اصولي از ماهيتي به نام طنز در معناي مدرن آن دست يافته است. اگر از برخي منظومات هزل‌آميز او بگذريم، در جاي‌جاي نوشته‌هاي عبيد حضور قوي طنز هويداست. در «رساله دلگشا» عبيد با طرح حکايتهاي خنده‌آميز، کنايه‌هايي به مشکلات و بدبختي هاي دوران خود مي پردازد.

«دهقاني در اصفهان به خانه‌ي خواجه بهاء الدين صاحب ديوان رفت. با خواجه سرا گفت که با خواجه بگوي که خدا بيرون نشسته است و با تو کاري دارد. با خواجه بگفت، به احضار او اشارت کرد. چون در آمد پرسيد که تو خدايي؟ گفت: آري. گفت: چگونه؟ گفت: حال آنکه من پيش، دهخدا و باغ‌خدا و خانه‌خدا بودم؛ نُوّاب تو، ده و باغ و خانه از من بستدند، خدا ماند»

«ريش‌نامه»، «صدپند»، «اخلاق‌الاشراف»،«موش و گربه» و «رساله تعريفات» هر کدام تيغ تيز انتقاد از اوضاع موجود را که از ارکان طنز است به سوي جامعه خويش گرفته است. گوشه‌اي از رساله صد پند:

« اي عزيزان ، عمر ، غنيمت شمريد.

 وقت از دست مدهيد .

عيش امروز به فردا ميندازيد .

روز نيک به روز بد مدهيد .

زمان ناخوشي را به حساب عمر مشمريد .

 خود را تا ضرورت نباشد ، در چاه ميفکنيد تا سر و پاي ، مجروح نشود .

هزل ، خوار مداريد و هَزّالان را به چشم حقارت منگريد »

به جز عبيد، اما نويسندگان و شاعراني ديگر، البته به تفنن، گاه به سراغ مطايبه به شکل خاص مي‌رفتند. کتاب هايي مثل «ديوان البسه» محمود نظام‌الدين قاري يزدي، «ديوان اطمعه» شيخ ابواسحاق احمد بن حلاج اطعمه، معروف به بسحق اطعمه، از اين دستند. اما در اين ميانه کتاب‌هايي هم مثل «عقايدالنساء يا کلثوم ننه» نوشته‌ي آقا جمال خوانساري وجود دارند که به صورتي دقيق و حرفه‌اي طنزند. اين کتاب که به صورت نظيره‌اي بر رسالات ديني نوشته شده است، با زبان طنز عقايد و باورهاي خرافي زنان ايراني را مورد انتقاد قرار مي‌دهد.

گذشته از کتاب‌هايي که مستقيماً و با هدف طنزنويسي توسط نويسندگان کلاسيک ايران نگاشته شده‌اند اما طنز در بسياري از متون کلاسيک ايراني، چه شعر و چه نثر، ديده ميشود. گوشه‌اي از حضور طنز و نکته بيني در آثار بزرگان ادبيات ايران را براي نمونه مي‌آوريم:

گفتي ز خاک بيشترند اهل عشق من / از خاک بيشتر نه که از خاک کمتريم! (سعدي/ غزليات)

مردکي را چشم درد خاست. پيش بيطار (دامپزشک) رفت که، دوا کن. بيطار از آن چه در چشم چهارپا مي‌کند بر ديده او کشيد و کور شد. داوري به قاضي بردند. گفت: برو هيچ تاوان نيست، اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي. (سعدي/ گلستان)

من آن نيم که حلال از حرام نشناسم / شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام (حافظ)

عدل تو چنان کرد که از گرگ امين‌تر! / در حفظ رمه يار دگر نيست شبان را (خاقاني)

مجنون چو حديث عشق بشنيد / اول بگريست، پس بخنديد

از جاي چو مار حلقه برجست / در حلقه‌ي زلف کعبه زد دست

مي‌گفت گرفته حلقه در بر/  کامروز منم چو حلقه بر در (نظامي گنجوي)

به لشکر گه آمد به گردن سپر/ پياده پر از گرد و آسيمه سر

 گواژه همي زد پس او فرود/ که اين نامور پهلوان را چه بود

که ايدون بپاي آمد از يک سوار/ چگونه چمد در صف کارزار؟

line-height:20

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=311389
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.