طنز و هجو و نمونه هایشان در اشعار قدما
نویسنده: الهه ایزدی
هجو برخاسته از روح دشمنی و کینهتوزی است و طنز برگرفته از ذوق سلیم و لطافت و ظرافت طبع بشری.
این شعر منسوب به بهرام گور است و گفته شده که در ستایش خودش آن را سروده:
منم آن پیل دمان و منم آن شیر یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله
دو شعر هجو از رودکی به جا مانده:
ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی
دگر نماید و دیگر بود به سان سراب
و
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زبان
لشکرت همواره یافه، چون رمه رفته شبان
بیشتر شاعران پس از رودکی هجوسرا بودهاند. در دیوان اکثر شعرای فارسیزبان، هجو نمونههای فراوانی دارد. سوزنی که از شعرای هجوگوی قرن ششم است میگوید:
مثل نان فطیر است هجا، بیدشنام
مرد را درد شکم خیزد از نان فطیر
در هجاگویی: دشنام مده! پس چه دهم؟
مرغ بریان دهم و بره و حلوا و حریر؟
انوری هم از شاعران توانمند دیگری است که بخشی از هجوهای او طنزآمیز و هنرمندانه است:
خواجه اسفندیارا میدانی؟
که: به رنجم ز چرخ روئین تن؟
من نه سهرابم و ولی با من
رستمی میکند مه بهمن
خرد زال را بپرسیدم:
حالتم را چه حیلت است و چه فن؟
گفت: افراسیاب وقت شوی
گر به دست آوری ز می دو سه من
بادهای چون دم سیاوشان
سرخ، نه تیره چون چه بیژن
گر فرستی، تویی فریدونم
ورنه روزی، نعوذ بالله، من
همچو ضحاک ناگهان پیچم
مارهای هجات بر گردن
نامهای شاهنامهای این قطعه هجویه را لطیف کرده است. هجو زیر هم از انوری است که هنرمندانه ساخته شده:
خواجه بر من اگر سلام کند
چون قیامش کنم، تمام کنم
او زدونی با نیمه برخیزد
بعد از آن چون بدو سلام کنم
او چو حمدان خود قیام کند
من چو حمدان خود قیام کنم
اما سخن طنزآمیز با هجو تفاوت دارد. شعرای بزرگ اشعارشان بیشتر با طنز درآمیخته. در غزلیات حافظ به طنزهای لطیف فراوانی برمیخوریم.
سعدی هم طنزهای بسیار زیبا و پرمفهومی دارد و در پایان کلیاتش، تعدادی هجو و طنز تحت عنوان «مطایبات» آمده است. در گلستان هم نمونههای زیادی به چشم میخورد.
طنز، سخنی است که هنرمندانه ادا شده باشد و پیامی اخلاقی، فلسفی، اجتماعی و انتقادی داشته باشد و شنونده حس شادی و شگفتی بعد از شنیدنش داشته باشد. خاقانی درباره طنز گفته:
زبونتر از مه سی روزهام، مهی سی روز
مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا
به صد دقیقه از آب درمنه تلخترم
به سخره چشمه خضرم چه خواند آن دریا
حافظ که از بزرگترین طنزسرایان است میگوید:
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل!
شاید که چو وابینی! خیر تو در این باشد
ناصح به طنز گفت: حرام است می، مخور!
گفتم: به چشم و گوش به هر خر نمیکنم
در نیل غم فتاد، سپهرش به طنز گفت:
الآن قد ندمت و ما ينفع الندم
طنز معمولا بهصورت کنایی و غیرمستقیم گفته میشود و صنایع ادبی مثل: ایهام، اغراق، مجاز، جناس، مدح شبیه به ذم یا ذم شبیه مدح و … در آن به کار میرود.
فردوسی گفته:
از آن گفتم این بیت های بلند
که تا شاه گیرد از این کار پند
دگر شاعران را نیازارد او
همان حرمت خود نگهدارد او
که شاعر چو رنجد بگوید هجا
بماند هجا تا قیامت بجا
طنز بیانی هنرمندانه برای تحمل آلام زندگی و کم کردن از رنجها و غمهاست. طنزهای شعرای بزرگ مثل مولوی و عبید زاکانی و ایرج میرزا درس زندگی میدهند و از اوضاع اجتماعی و جهل و خرافه و بیفرهنگی مردمان انتقاد و ستمکاران را سرزنش میکنند.
پایان
برای مطالعه سایر مقالات اینجا کلیک کنید.