طنز نويسي به زبان ساده | بخش سوم

 
 يادم هست که در يادداشت قبل، شروع کردم به گفتن از چيزهايي که در نوشته شما طنز ايجاد مي کنند و البته قبل از آن اشاره اي کردم به اين که اين طنز در سه حيطه اتفاق مي افتد: ساختار ، کلام و موقعيت. خب، حالا مي خواهم به چند عامل طنز ساز ديگر بپردازم ولي قبل از آن مي خواهم منظورم را از سه حيطه اي که اسم بردم، با مثالهاي بيشتر، روشن تر کنم.

 
ساختار

اول مي رويم سراغ ساختار که به طور خلاصه اينطور تعريفش کرده بودم: «نحوه چينش جملات و بخشهاي مختلف نوشته شما».

منظورم از ساختار، قالبهاي مختلف نوشتار نيست. مثلا: نظم و نثر، دو نوع قالب نوشتاري هستند. يا مثلا رباعي و غزل، دو نوع قالب نوشتاري در نظم هستند. يا فرضا فيلمنامه يک قالب نوشتاري نثر است. البته ممکن است استادان فن تعريفها و دسته بندي هاي ديگري ارائه کنند. ما اما با هم اينطور قرار مي گذاريم که منظور من از ساختار اينها نباشد. بلکه  منظورم کمي جزئي تر از اينهاست.

از «کيوان نويني» اين طنز را بخوانيد که از آثار برگزيده نخستين جشنواره طنز دانشجويي در بخش نثر بوده است:

 
«توي اين دور و زمونه هر جور رفتار کني آخر سر مي گويند فلاني، فلان جور است.

مثلا:

اگر به جاي «سلام» بگي درود؛ مي گويند مقلد برنامه هاي تلويزيون است.

اگر کلاه از سر برداري، مي گويند طرف کلاه بردار است. 

-اگر خواستي معمولي با کسي دست بدهي، مي گويند راستي است! اگر با دست چپ بدهي؛ مي گويند متظاهر است.

و اگر با دودست دست دادي؛ مي گويند«محافظه کار» است.

…»

 
حالا بخشي از نوشته «محمد صفاجويي» را در ستون هفتگي اش بخوانيد. اين ستون «ديکشنريسم» نام دارد و هر هفته، تعدادي کلمه را به شيوه لغتنامه ها، معني مي کند. (البته پيش از محمد صفاجويي، طنزنويسان ديگري هم از اين شيوه استفاده کرده اند و حتي پيشتر از آن، عبيد زاکاني در رساله دلگشا در بخشي با نام رساله تعريفات، چيزي شبيه اين دارد). اين متن بخشي از ستون هفتگي «ديکشنريسم» است که به مناسبت روز جهانگردي نوشته شده و واژه هاي مرتبط با گردشگري را شرح داده است:

«…

اتوبوس: لباس صاف کن ماچ!(بي مزه شرم آور!) ميني بوس بزرگ شده! وسيله اي که در آن فيلم «رز زرد» پخش شود. (من تمام مدتي که شمال دانشجو بودم اين فيلم رو مي ديدم.) بودار. مهوع. امکان دارد حين کشمکش ميان شما و توالت بين راه از دست برود.

ميني بوس: ماچ مختصر! (از اينها که آروم رو لپ مي زنن.) اتوبوس وقتي بزرگ نشده باشد! وسيله نقليه اي که در مديوم شات تعريف شده است. اگر قصد داريد با آن به سفر برويد، برايتان متاسفم کلا. وسيله اي که از ميدان نوبنياد به ونک برود. (وقتي از شمال برمي گشتم سوار اين خط مي شدم.) زردک.

قطار: هو هو کيش کيش گر.(در بخش دوم، چي چي هم گفته شده است.)…»

 
احتمالا شما هم متوجه شباهت مثالهايي که آوردم شده ايد. طنز «کيوان نويني» و «محمد صفاجويي» را که مقايسه کنيد، متوجه مي شويد که چقدر در ايده به هم نزديکند. در واقع، هر دوي آنها کلمات معمولي را انتخاب کرده اند، و آنها را در معاني غير معمول شرح داده اند. مي خواهم از اين مقايسه، پيش از هرچيز، عملا نشان بدهم که منظورم از ساختار چيست.

«نويني» مي توانست همان جمله ها و مفاهيم را  و حتي همان کلمات را در ساختاري شبيه به صفاجويي ارائه کند. مثلا او درجايي آورده: « اگر خواستي معمولي با کسي دست بدهي، مي گويند راستي است! اگر با دست چپ بدهي؛ مي گويند متظاهر است.و اگر با دودست دست دادي؛ مي گويند «محافظه کار» است».

مي شد اينها را اينطور نوشت:

«راستي: کسي که با دست راست دست بدهد

چپي: کسي که با دست چپ دست بدهد. متظاهر.

محافظه کار: کسي که با دو دست، دست بدهد»

مي بينيد؟ جملات و عبارات در نوشته «نويني» با نوشته اي که من به سبک «صفاجويي» تغيير داده ام کاملا يکي است. کلام و زبان، عينا همان است. ايده هم همان ايده است: شرح کلمات معمولي در معنايي غير معمول. آنچه تفاوت کرده، ساختار است. من ساختار نوشته «نويني» را تغيير دادم و آن را به ساختاري که «صفاجويي» استفاده کرده، نزديک کردم.

 
کلام

اما وقتي از حيطه کلام صحبت مي کنم، منظورم انتخاب کلمات است و لحن و ترکيبي که در جملات به کارشان مي بريم. قديمي ها ضرب المثلي دارند که هنوز وقتي مي خواهند بگويند هر چيزي جايي دارد، گاهي در جمع هاي خودماني تر آن را به کار مي برند. مي گويند: «بشين و بفرما و بتمرگ هرسه يه معني ميده. آدمي بايد بفهمه کدوم رو کجا بگه». اين مثل قديمي ها نمونه روشني است از اين که منظور من از حيطه «کلام» به چه بخشي از نوشته شما مربوط مي شود.

اصلا چرا «ديکشنريسم» صفاجويي شما را ياد «فرهنگ لغت» مي اندازد؟ صرفا به خاطر اين که معني يک لغت را جلوي آن نوشته؟ نه! دليل مشخص ديگري هم هست و آن شباهت لحن ستون «ديکشنريسم» با لحن و ادبياتي است که لغتنامه ها را با آن مي نويسند.

 
 
موقعيت

فرض کنيد در فيلمي کمدي، مي بينيد که يک مرد شيرين عقل کم خرد، توي بيمارستان منتظر است تا دوست دکترش را ببيند. همينطور که ايستاده، يک پرستار تازه وارد، او را با دکتر جراحي که بايد الان معده يک بيمار را جراحي کند اشتباه مي گيرد و بدون اين که به او مهلت حرف زدن بدهد، فورا لباس جراحي به او مي پوشاند و مرد خنگ قصه هم خجالت مي کشد که روي پرستار را زمين بيندازد. حالا – با توجه به اين که مي دانيد فيلم کمدي است و اتفاق ناگواري هم براي مريض نمي افتد- مي توانيد منتظر باشيد تا کلي اتفاق خنده دار در اتاق عمل بيفتد.

مستربين، شخصيت کمدي عالم سينما، از ايده اي شبيه به اين در بخشي از يک فيلمش استفاده کرده. اين وسط ، هيچ حرف خنده داري زده نمي شود. اينجا، مستر بين، يک «موقعيت» خنده دار خلق کرده. افرادي خاص در جايي خاص با شرايطي خاص کنار هم جمع شده اند و يک «موقعيت» خنده دار ساخته اند.

 
تضاد

حالا برمي گرديم به عوامل ايجاد طنز. در شماره قبل، مفصلا درباره عامل «غافلگيري» صحبت کرديم. حالا نوبت به «تضاد» رسيده. لسلي نيلسون کمدين ، فيلمي دارد به نام "wrongfully accused". اين فيلم پر از کمدي موقعيت است و البته فيلمي است که با فانتزي درآميخته. مي خواهم صحنه اي از فيلم را برايتان تعريف کنم:

لسلي نيلسون، چند نفر را از دست بدمن هاي داستان نجات داده و با اتوموبيل دارد فرار مي کند. بدمن ها با انواع و اقسام سلاح ها گلوله نثار اتوموبيل نيلسون مي کنند. در تعقيب و گريز ناگهان اتوموبيل نيلسون پنچر مي شود. اگر ما يک فيلم پليسي اکشن مي ديديم، منطقي اين بود که راننده جان خود و سرنشينان ماشين را نجات بدهد و با لاستيک پنچر، خود را به نزديکترين پناهگاه برساند. اما ما داريم يک فيلم کمدي فانتزي مي بينيم. نيلسون زير باران گلوله و خمپاره، از ماشين پياده مي شود. در حالي که بدمن ها از آنطرف خيابان، او را به گلوله بسته اند، با حوصله از صندوق عقب ماشين، لاستيک زاپاس در مي آورد، سر صبر جک به زير ماشينش مي زند و دائما شما به نوبت، يک نما از پنچرگيري نيلسون مي بينيد و يک نما از گنگسترهاي به خون نيلسون تشنه که هرچه گلوله دارند صرف کشتن او مي کنند.

چه چيزي اين قسمت از فيلم را خنده دار مي کند؟ در واقع بهتر است بگوييم چه چيزي اين قسمت از «فيلمنامه» را خنده دار کرده؟ جواب «تضاد» است. تکنيک فيلمنامه نويس، براي خنده دار کردن صحنه جنگ، ايجاد يک موقعيت متضاد بوده: «آرامش». فيلمنامه نويس، آرامش نيلسون را وارد جنگ کرده تا حتي در فضاي گلوله بارانِ درگيري هم خنده ايجاد کند.

در طنز مکتوب، يک شيوه متداول و معمول هم براي استفاده از تضاد وجود دارد. طنزنويسان مطبوعات، خيلي از اين شيوه استفاده مي کنند. آن هم به کارگيري ادبياتي نامانوس با بافت رخداد و ماجراست. لحني متضاد با موضوع صحبت.

 
 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=312441
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.