طنز، شوخي مبتني بر انديشه است
تأثير طنز در جامعه چيست؟ بهخصوص در حالي که کرونا آرامش روان را از زندگيها ربوده است.
بيماري، سختي و مرگ، بخشي از روال طبيعت است. گاهي اين اتفاقها در ابعاد شديدتر رخ ميدهد مانند حوادث غيرمترقبه مثل سيل و زلزله که شرايط حاد ميشود. در چنين شرايطي آيا ميتوانيم با خودِ شرايط شوخي کنيم؟ طبعاً خير! اين شرايط جاي شوخي ندارد. هستند انسانهايي که بياطلاع از کارکرد هنر و رسانه، متوجه اين مهم نميشوند و با همه چيز شوخي ميکنند. اين عيب را داريم که براي مثال افرادي با بيماراني که در آمريکا جان خود را از دست دادهاند شوخي ميکنند. بايد توجه داشت اين يک موضوع انساني است و با موضوع انساني نميتوان شوخي کرد. جان دادنِ انسان در ايران يا کشورهاي ديگر، اتفاق غمگيني است؛ اما آيا با هيچچيز اين بيماري نميشود شوخي کرد؟ وقتي شوخي مربوط به کرامت انسان و مسائل بنيادي نيست، ميتواند انجام شود. در همين شرايط بيماري و مشکلات مردم، عدهاي سوءاستفاده ميکنند؛ براي مثال ماسک را پنهان ميکنند يا مواد شوينده را با قيمت بالا ميفروشند يا اينکه در مناسبات فردي آدمي که وسواس دارد اين بيماري را بهانه کرده است و بيش از پيش به خانواده خود سخت ميگيرد يا عکس آن، هستند افرادي که به نکات بهداشتي بياعتنايي ميکنند و هيچچيز را جدي نميگيرند، با اين موارد ميتوان شوخي کرد.
ديدگاه ديگر اين است که کلاً شوخيها و بگو بخندهاي خود را قطع کنيم، چرا که در شرايط سختي قرار داريم. به نظرم اين کار هم درست نيست، زيرا ما نميتوانيم جلوي سختيها تسليم شويم و ماتم بگيريم. حتي کادر درماني که در شرايط سخت خانوادگي و حرفهاي قرار گرفته و بيشتر در معرض خطر بودند، شادي خود را ابراز کردند، بعضي خواندند و برخي روي همان ماسکهاي پزشکي کاريکاتور کشيدند. اين رفتار اشکالي ندارد. انسان دوست دارد سختيها را به وسيله هنر ملايم کند، به شکلي که به شرايط قابل تحمل تبديل شود. براي مثال در سالهاي جبهه و جنگ بچهها در شب عمليات، در زمان خطر و يک قدمي مرگ، شوخي ميکردند و ميخنديدند. به نظر من اين هيچ اشکالي ندارد.
طنزنويسي مانند هر نوع نوشتن، حتي شايد بيش از بقيه با محدوديتهاي زيادي مواجه است آيا اين محدوديت دليلي ميشود براي خلق کارهاي جذاب و نوآورانه يا روي طنزپردازان اثر تخريبي دارد؟
محدوديت چند شکل دارد؛ يکي حاصل اعمال سليقههاي سياسي و بدون ترديد ويرانگر است. سياستمداران براي خود عالمي دارند که ارزشها و خط قرمزهايي دارد، عالمي که خندهدار هم هست. من ?? سال طنز نوشتم، در اين سالها ناگهان ابلاغ ميکنند و ميگويند که درباره قيمت مرغ چيزي ننويسيد. همان کسي که ديروز دشمن بود، امروز تبديل به دوستي ميشود و اسطوره ديروز، دشمن امروز ميشود. يک روز شوخي کردن با احمدينژاد مانند شوخي کردن با مقدسات است و روزي از زمين و آسمان روي احمدينژاد ميريزند. آن عالم را درک نميکنم. ارزشها، ضدارزشها و دوستيها و دشمنيهاي سياست همه مضحک است. بخش ديگري مربوط به تربيت ماست که متأسفانه تحت تأثير سياست قرار گرفته است. فکر ميکنيم اگر کسي با ما شوخي ميکند، به معني دشمني با ماست. اگر کسي با شهر، طرز صحبت کردن، لباس و غذاي من شوخي کرد، اين نشانه دشمني است. نه! معمولاً دوستها با هم شوخي ميکنند و سربهسر هم ميگذارند. همين مسئله براي صنفها هم مطرح است، گاهي ميپرسند چرا با پزشکان يا معلمان شوخي کرديد؟ اين خوب نيست و اين تربيتِ عالم استبداد و مربوط به سياست است، در اين ديدگاه سياستمدار مقدس و خط قرمز است، نبايد درباره سياستمداران حرف بزنيد چراکه هرچه ميگويند درست و بجا است. در طنزها و شوخيهاي کهن مانند آثار عبيد زاکاني، سعدي و عطار، با همه اصناف و طبقات و شهرها شوخي کردند و به کسي هم برنخورده است. اين محدوديتي که داريم از محدوديتي که سياستمداران تحميل ميکنند هم ويرانگرتر است، چرا که وقتي ميخواهيد بنويسيد، اگر موضوع درباره راننده تاکسي يا استاد دانشگاه باشد، ممکن است به هر صنفي بربخورد اين نوع نگاه کردن به طنز اصلاً خوب نيست.
طنز نوشتن سبکهاي مختلفي دارد، برخي از طنزها تلخ است و مخاطب را به فکر واميدارد، حتي موجب يادگيري ميشود، در مقابل برخي از طنزها کوتاهمدت هستند، شادي زودگذر نتيجه خواندن آنهاست. به نظر شما آيا هر دو مدل براي جامعه لازم است؟ يا سبک خاصي را ميپسنديد؟
سبکهاي مختلف، ميان مردم به «طنز» شهرت پيدا کرده است، ما بايد به آنها شوخي بگوييم؛ طنز يکي از شاخههاي شوخي است، آيا ما به شوخيهاي ملايم و معمولي که پشت سرش تفکر عميقي وجود ندارد نياز نداريم؟ در زندگي روزمره چيزهايي ميگوييم و ميخنديم؛ بهخصوص آنهايي که مربوط به خصلت آدمها است. يکي خسيس است و ديگري زودجوش، يکي وسواسي است، مگر ما با اين چيزها شوخي نميکنيم؟ مشکلي نيست که اگر تفکري پشت اين شوخيها نباشد؛ اما طنز يعني شوخيهاي مبتني بر انديشه! طنز لزوماً تلخ نيستند، اما مبتني بر انديشه و ممکن است شيرين باشد و به فکر هم فرو ببرد. اينطور نيست که طنز هميشه بايد تلخ و سياه باشد. بعضي از طنزهاي عميق، جدي و متفکرانه هستند و حرف شيريني دارند. به نظرم اينطور طنزها بيشتر مورد نياز است.
شما سالهاست که طنز مينويسيد و شرايط مختلف اجتماعي و سياسي را ديدهايد، برخي از طنزنويسان با توجه به علاقه براي ادامه کار و زندگي گلايه ميکنند که نوشتن سخت شده است. آيا ميتوان از طنزنويس توقع داشت که هيچ وقت قلمش سست نشود و کوتاه نيايد؟
وضعيت آنقدرها هم بد نيست، آنهايي که خوب طنز مينويسند هميشه راهشان را پيدا ميکنند، مانند عمران صلاحي و استاد منوچهر احترامي و کيومرث صابري که راهشان را پيدا کردند و حرفشان را زدند. اينکه ما بخواهيم با طنزمان، توجه قشر خاصي از جامعه را جلب کنيم هم مهم است. به نظرم مخاطب طنز هنري و فرهيخته، آدمهاي ظريف و نکتهسنج هستند که نياز به توضيح زياد ندارند. خوشبختانه غالبا افرادي که سخت ميگيرند چنين ويژگي ندارند و چندان نکتهسنج نيستند، مانند کساني که وقتي جوکي براي آنها تعريف ميکنيد، مانند ديوار بدون عکس العمل هستند. براي همين است که بيشتر طنزها بدون مشکل چاپ ميشود.
آيدين پورخامنه ايرانپلاس