طنز و ديگر گونه‌هاي شوخ‌طبعي، قسمت دوم

 

گفتيم در اين مقال برآنيم تا گونه‌هاي شوخ‌طبعي، يعني «طنز» و همسايه‌هاي خنده‌رويش «هزل»، «هجو» و «فکاهه» را بررسي کنيم و از اين رهگذر، با در کنار هم قرار دادن تعاريف، ويژگي‌ها، تفاوت‌ها، اهداف و کارکردهاي اين گونه‌ها، به آنچه از مفهوم «طنز» در نظر داريم، نزديک شويم. در يادداشت اول، از «طنز» گفتيم و در اين يادداشت، به «هزل»، «هجو» و «فکاهه» مي‌پردازيم.

 

 

هزل

هزل، به فتح اول و سکون دوم، در لغت به مزاح کردن بيهوده و سخن بيهوده معني شده است. در کتاب «بدايع‌الافکار في صنايع‌الاشعار» حسين واعظ کاشفي، تعريف‌هاي دقيقي از هجو و هزل و مطايبه آمده است. کاشفي در تعريف هزل مي‌نويسد: «در لغت بيهوده گفتن باشد و در اصطلاح آن است که شاعر در کلام خود لفظي چند ايراد کند که محک عقل تمام‌عيار نبود و به ميزان صدق سنجيده نباشد و با وجود آن موجب تفريح و تنشيط بعضي طباع گردد». (به نقل از: اميني، ۱۳۸۵: ۱۴)

در لغت‌نامه دهخدا ذيل واژة «هزل» آمده است: «هزل آن است که از لفظ، معناي آن ارائه نشود؛ نه معناي حقيقي و نه مجازي، و آن ضد جد است. (تعريفات). در اصطلاح اهل ادب شعري است که در آن کسي را ذم گويند و بدو نسبت‌هاي ناروا دهند، يا سخني است که در آن مضامين خلاف اخلاق و ادب آيد:

محال را نتوانم شنيد و هزل و دروغ

که هزل گفتن کفر است در مسلماني (منجيک ترمذي)

گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو

روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن (منوچهري)

مکن فحش و دروغ و هزل پيشه

مزن بر پاي خود زنهار تيشه (ناصر خسرو)

(دهخدا، ۱۳۷۷: ۲۳۴۶۹)

البته به تعريفي که در لغت‌نامه دهخدا آمده، دو اشکال وارد است؛ نخست اين‌که نبايد هزل را در اصطلاح ادبي به شعر محدود کرد؛ زيرا آثار منثوري که عنوان هزل بر آن‌ها اطلاق مي‌شود کم نيست، و دوديگر؛ تعريف هزل به اين‌که «در آن کسي را ذم گويند و بدو نسبت‌هاي ناروا دهند» براي تعريف هجو مناسب‌تر به نظر مي‌رسد؛چنان‌که خواهد آمد.

دکتر قهرمان شيري در مقاله «راز طنزآوري» در تعريف هزل مي‌نويسد: «هزل (Facetiae) و جمع آن هزليات در لغت به معناي شوخي، مزاح و بيهوده‌گويي است و نقطه مقابل آن جد است.» (به نقل از: اميني، ۱۳۸۵: ۱۵)

چنان‌که در اين تعريف و در بخش نخست تعريفي که از لغت‌نامه دهخدا نقل شد مي‌بينيم، «هزل» در مقابل «جد» قرار گرفته (همان‌طور که در بيت منوچهري هم مشاهده مي‌شود) و دلالت بر سخنان گزاف، حرف‌هاي ياوه و شوخي‌هاي بيهوده دارد، اما دکتر محمدرضا شفيعي کدکني با نگاهي ديگر، هزل را اين‌گونه تعريف کرده است: «هزل سخني است که در آن هنجار گفتار به اموري نزديک شود که ذکر آن‌ها، در زبان جامعه و محيط زندگي رسمي و در حوزه قراردادهاي اجتماعي، حالت الفاظ حرام يا تابو داشته باشد و در ادبيات ما مرکز آن بيشتر امور مرتبط با سکس است.» (شفيعي کدکني، ۱۳۸۲: ۵۲)

در تعريف لغت‌نامه هم به «سخني که در آن مضامين خلاف اخلاق و ادب آيد» اشاره شده و بايد اين معناي ديگر را براي هزل در نظر گرفت. مولوي نيز در مثنوي معنوي واژه «هزل» را در رابطه با مواردي به‌کار مي‌برد که حکاياتي ظاهراً خلاف ادب را همراه با الفاظ رکيک، آورده است. البته او چنان هزلي را تعليمي مي‌داند که نبايد به ظاهر هزّالانه‌اش توجه کرد، بلکه بايد مانند سخني جدي، آن را شنيد و پيامش را دريافت کرد.

 

هجو

در لغت‌نامه دهخدا ذيل اين واژه که عربي است، آمده است: «نکوهيدن، شمردن معايب کسي، عيب کردن، دشنام دادن کسي را به شعر، هجا، بدگفتن، شتم…

در همه ديوان من دو هجو نبيني

در همه گلزار خلد خار نيابي (خاقاني)

هجو کردن؛ بدگويي کردن، هجا گفتن، هجو گفتن؛ هجو کردن:

هرکه تو را هجو گفت و هجو تو را خواند

روز شهادت زبان او نشود گنگ (منجيک)

مادحت گر هجو گويد برملا

روزها سوزد دلت زآن سوزها (مولوي)

(دهخدا، ۱۳۷۷: ۲۳۴۱۶)

در «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» آمده است: «هجو، شعري است که در تقابل با «مدح» قرار مي‌گيرد و براي مقاصد شخصي به‌کار مي‌رود. هجو زباني گزنده، صريح و گاه توهين‌آميز دارد.» (اصلاني، ۱۳۸۷: ۲۴۷)

در اين تعريف‌ها هجو در مقابل مدح قرار گرفته و همان‌طور که در مدح، شخص مدح‌کننده از روي اميال و اغراض شخصي به مدح کسي مي‌پردازد، در هجو نيز سراينده دلايلي شخصي دارد و با آن دلايل، کسي را مورد هجو تند و تيز خود قرار مي‌دهد.

البته برخي هم در تعريف هجو، وجه اجتماعي را مورد نظر قرار داده و به زمينه‌سازي هجو براي طنز اجتماعي پرداخته‌اند: «هجو علاوه بر جنبه شخصي، گاهي مي‌تواند جنبه اجتماعي هم داشته باشد که در آن فرد خاصي منظور شاعر نيست بلکه طبقاتي از مردم و چه بسا مردم يک شهر يا حتي کل جامعه و اخلاق عمومي، مورد انتقاد و دشنام شاعر قرار مي‌گيرد. در شعر فارسي، شهرآشوب‌ها و کارنامه‌ها از نوع هجاي اجتماعي محسوب مي‌شود زيرا در اين‌گونه اشعار، طبقات مختلفي از مردم مذمت مي‌شوند. هرچند هجو غالباً منفعتي شخصي را در خود دارد اما مي‌تواند دست‌مايه‌اي براي طنز و اصلاح باشد. به همين دليل برخي معتقدند هجو در شعر فارسي نخستين جلوه طنز است.» (کرد چگيني، ۱۳۸۸: ۱۸)

با اين نگاه مي‌بينيم که هجو از غرض‌هاي فردي فراتر مي‌رود و جنبه‌هاي اجتماعي و سياسي پيدا مي کند تا جايي که مي‌تواند مانند طنز با هدف اصلاح و سازندگي بيان شود. البته معناي مرسوم و متداول هجو، همان معناي نخستين است که هجو را آميخته با توهين و بدزباني مي‌داند.

دکتر شفيعي کدکني در تعريف هجو مي‌گويد: «هرگونه تکيه و تأکيدي بر زشتي‌هاي وجود يک چيز -خواه حقيقت- هجو است.» (شفيعي کدکني، ۱۳۸۵: ۵۲)

در اين تعريف، «تکيه و تاکيد بر زشتي‌هاي وجود يک چيز» (و البته نه يک شخص) مدنظر قرار گرفته است. البته اين تعريف نيز چندان کامل و دقيق نيست زيرا گاهي در طنز و هزل هم، اين تکيه و تاکيد وجود دارد و آنچه گونه‌هاي مختلف را از هم متمايز مي‌کند، هدف، نوع نگاه و شيوه بيان است. (در يادداشت بعدي و پرداختن به ويژگي‌ها و تفاوت‌هاي گونه‌هاي شوخ‌طبعي، به اين موضوع بيشتر خواهيم پرداخت.)

 

فکاهه

براي اين واژه در لغت‌نامه دهخدا معاني «خوش‌منشي و لاغ» و «مزاح براي انبساط نفس» آمده است. (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۷۱۹۵)

آنچه که بر آن «فکاهه» اطلاق مي‌شود، معادل مزاح، شوخي و لطيفه است. شايد بتوان گفت بسياري از اشعار و نوشته‌هايي که امروزه به‌عنوان «طنز» مي‌شنويم و مي‌خوانيم، درحقيقت فکاهه‌اند که معمولا هدفي جز تمسخر و خنداندن ندارند. در دوره معاصر، مفهوم طنز بيش از گونه‌هاي ديگر شوخ‌طبعي، با مفهوم فکاهه اشتباه گرفته مي‌شود و فکاهه‌سروده‌ها و فکاهه‌نوشته‌ها عنوان شعر و نثر طنز به خود مي‌گيرند.

البته بايد دانست «رايج‌ترين شاخه شوخ‌طبعي، فکاهه است. اين شاخه از شوخ‌طبعي به جهت سهولت نقل و انتشار آن در جامعه، بيش از شاخه‌هاي ديگر رشد و نمو داشته است.» (اميني، ۱۳۸۵: ۱۸)

عمران صلاحي در مقاله «خنده و مشتقات آن» فکاهه را صورت تکامل‌يافته هزل، و طنز را صورت تکامل‌يافته هجو مي‌داند و در تعريف فکاهه مي‌نويسد: «فکاهه، هزلي است که از جنبه خصوصي درآيد و جنبه عام بگيرد.» (صلاحي، ۱۳۷۶: ۵۴)

تکامل يافتن هزل در اين تعريف احتمالا بدين معناست که سخن از مضاميني که بسيار خلاف ادب و اخلاق هستند و با زباني رکيک بيان مي‌شوند، دور مي‌شود و فکاهه و مطايبه‌اي شکل مي‌گيرد که جنبه خصوصي ندارد و مي‌توان آن را به‌منظور خنداندن و انبساط خاطر براي همگان نقل کرد. بنابراين، فکاهه را مي‌توان فاقد درون‌مايه‌اي خاص دانست که به لحاظ محتوايي داراي عمق و ژرفا باشد و هدفي جز خنداندن را دنبال کند.

ادامه دارد

 

منابع:

– اصلاني، محمدرضا، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷.

– اميني، اسماعيل، خندمين‌تر افسانه (جلوه‌هاي طنز در مثنوي معنوي)، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۵.

– دهخدا، علي‌اکبر، لغت‌نامه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جديد، تهران، ۱۳۷۷.

– شفيعي کدکني، محمدرضا، مفلس کيميافروش، انتشارات سخن، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲.

– صلاحي، عمران، مقاله «خنده و مشتقات آن»، سالنامه گل آقا، تهران، ۱۳۷۶.

– کرد چگيني، فاطمه، مقاله «شکل دگر خنديدن»، کتاب طنز۵، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۸.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313204
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.