طنز و ديگر گونههاي شوخطبعي (قسمت هشتم)
گفتيم که در اين مقال برآنيم تا گونههاي شوخطبعي، يعني «طنز» و همسايههاي خندهرويش «هزل»، «هجو» و «فکاهه» را بررسي کنيم و از اين رهگذر، با در کنار هم قرار دادن تعريفها، ويژگيها، تفاوتها، هدفها و کارکردهاي اين گونهها، به آنچه از مفهوم «طنز» در نظر داريم، نزديک شويم. در يادداشت اول، از «طنز» گفتيم، در يادداشت دوم، به «هزل»، «هجو» و «فکاهه» پرداختيم، در يادداشت سوم، از «ويژگيهاي طنز» نوشتيم، در يادداشت چهارم، از «تفاوتِ گونههاي شوخطبعي» گفتيم، در يادداشت پنجم، طرح و بررسي گذراي برخي از «روشهاي طنزپردازي» را آغاز کرديم، در يادداشت ششم، به برخي از اين روشها پرداختيم، در يادداشت هفتم، برخي ديگر از اين روشها را مرور کرديم و در اين يادداشت، به دو روش ديگر ميپردازيم.
روشهاي طنزپردازي/ چهار
مهملگويي
مهملگويي نيز از شگردهايي است که دستمايه کار طنزپردازان قرار ميگيرد. در اين شيوه، طنزپرداز با زبان، بيان و شکلي کاملا جدي که در ظاهر عادي و معمولي به نظر ميرسد مطالبي مهمل و بيمعني را ارائه ميدهد. در «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» چنين تعريفي درباره «مهملگويي» آمده است: «نوعي شعر طنز که واژگان و ترکيبات ساختگي و بيمعنا دارد، شيو? همنشيني واژگان براساس ارزش صوتي و تأثير شنيداري آنهاست.» (اصلاني، ۱۳۸۷: ۱۳۳)
همچنين از «همانگويي» نيز بهعنوان نوعي شعر مهمل ياد شده است: «همانگويي، نوعي شعر مهمل است که با بيان مطالب بديهي و بياهميت فضاي طنز را ميآفريند. همانگويي در معني واژگاني تکرار بيفايده و غيرضروري يک مطلب در شيوههاي گوناگون است.» (همان، ۲۵۷)
براي مثال، در شعر «املت دستهدار» از ناصر فيض، بعضي از ابيات ميتواند نمونهاي از اين موضوع است که در خدمت کل?ّت شعر قرار گرفتهاند:
«آش زالو، خورشت پشمالو
سوپ انواع مار موجود است…
کره از عاج فيل و دوغ از قير
املت دستهدار موجود است»
تحقير
«کوچک کردن، يکي از عمدهترين تکنيکهاي طنزنويسي است. بدين معني که نويسنده شخصي را که ميخواهد مورد انتقاد قرار دهد، از تمام ظواهر فريبنده عاري ميسازد و او را از هر لحاظ کوچک ميکند. اين کار ميتواند به صورتهاي مختلف صورت گيرد و ميتواند از لحاظ جسمي و يا از لحاظ معنوي و يا به شيوههاي ديگري باشد…
متدي که با اين شيوه رابطه نزديک دارد، يادآور اين مطلب است که اغلب مقام و منزلت و يا مال منال بعضي از اشخاص را چنان فريفته ميسازد که فراموش ميکنند آنها نيز چون ديگران هستند. طنزنويس اکثرا ميخواهد با پايين آوردن اينگونه اشخاص پرمدعا به پايه ديگران آنها را متنبه سازد. حافظ ميگويد:
يارب اين نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاينهمه ناز از غلام ترک و استر ميکنند
… بدين ترتيب ميبينيم که طنزنويس شخص مورد انتقاد خود را عريان و باطن او را برملا ميکند…» (جوادي، ۱۳۸۴: ۱۷،۱۸،۱۹).
البته ذکر اين نکته ضروري است که در تعريف بالا، اگر يک «شخص» به صورت مشخص مورد انتقاد قرار گيرد و در اثر شوخطبعانه، تحقير شود، با توجه به محدود شدن انتقاد به يک شخص، خاصه اگر با غرض شخصي باشد، درستتر آن است که اثر زيرمجموعه «هجو» قرار گيرد. در طنز، شخص نوعي و به عبارت دقيقتر، يک گروه يا جماعت را مورد انتقاد و تحقير قرار ميدهيم؛ چنانکه حافظ در بيتهاي طنزآميز زير، به گروه رياکاران تاخته است:
«واعظان کاين جلوه در محراب و منبر ميکنند
چون به خلوت ميروند آن کار ديگر ميکنند»
يا
«باده با محتسب شهر ننوشي زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد».
ادامه دارد
منابع:
– اصلاني، محمدرضا، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷.
– جوادي، حسن، تاريخ طنز در ادبيات فارسي، انتشارات کاروان، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.