«طنز» در شعرهاي «کيومرث منشيزاده» قسمت۱
مروري بر زندگي شاعر
کيومرث منشيزاده در سال ???? در استان کرمان، شهرستان جيرفت به دنيا آمد. دوره آموزشهاي دبستاني و دبيرستاني را در زادگاهش به پايان رساند و پس از آن، براي ادامه تحصيل به آمريکا سفر کرد با اين نيت که در آنجا فيزيک بخواند، اما تغيير رشته داد و در رشته رياضيات فلسفي شروع به تحصيل کرد. او پس از نزديک به پنج سال، به خاطر بيماري پدر به ايران بازگشت و چندي بعد در دانشگاه تهران به طور همزمان در رشتههاي فلسفه و حقوق مشغول به تحصيل شد. منشيزاده پس از فارغالتحصيلي عازم فرانسه شد، در رشته حقوق دکتري گرفت و سپس به ايران بازگشت. وي مدتي در دفتر انرژي اتمي سازمان برنامه مشغول بهکار شد و همزمان با آن در دانشگاه هنر به تدريس جامعهشناسي هنر پرداخت.
کيومرث منشيزاده، شاعري را با شعر کلاسيک و سرودن غزل آغاز کرد، اما بعدها به شعر نو و مدرن روي آورد. او ابداعکننده دو شاخه ويژه در شعر دهههاي اخير است. يکي «شعر رياضي» که منشيزاده در دهه پنجاه آن را ابداع کرد و با استفاده از اعداد و مفاهيم رياضي و فرمولهاي فيزيکي، شعرهايي سرود که بحثانگيز و جالب توجه بود.
ديگري «شعر رنگي» است که منشيزاده در آن به کمک حالتپذيري رنگها و رنگپذيري حالتها، به خلق تصويرهاي رنگي پرداخته و در شعر، از رنگهاي گوناگون، خلاقانه و هنرمندانه استفاده کرده است.
از آثار کيومرث منشيزاده ميتوان به کتاب «سفرنامه مرد ماليخوليايي رنگپريده»، مجموعهشعر «قرمزتر از سفيد»، کتاب «حافظ، حافظ»، و مجموعهشعر «ساعت سرخ در ساعت ??» اشاره کرد.
کيومرث منشيزاده در روز شنبه ?? فروردين ???? از دنيا رفت.
نگاهي به طنز منشيزاده
يکي از ويژگيهاي بارز شعر منشيزاده، نگاه رندانه و طنزآميز به دنياي پيرامون است و اغلب شعرهاي او رگههاي تند و جذابي از طنز انتقادي يا شوخطبعي طنازانه دارند. شعر او که شعري نو و مدرن است، با زبان و نگاهي خاص، و طنازيهاي ويژه او همراه است، و اين نکته، برخي از آثارش را از هويتي منحصربهفرد برخوردار کرده است.
کيومرث منشيزاده در نثر طنز هم، آثار ماندگار و اثرگذاري دارد و صاحبنظران اين عرصه، نوشتههاي او با عنوان «از روبهرو با شلاق» را از بهترين آثار طنز خلقشده در دهههاي اخير ميدانند.
يوسفعلي ميرشکاک شاعر، نويسنده و طنزپرداز، در يادداشتي با عنوان «هرجومرجطلب آرام» و در «نگاهي گذرا به طنز کيومرث منشيزاده» مينويسد: «کيومرث منشيزاده از طنزآوران برجسته معاصر است اما چون مخاطب عام را چندان به رسميت نشناخته، کم و بيش ناشناس مانده و حتي ميتوان گفت مظلوم واقع شده است.» او معتقد است: «منشيزاده برخلاف اغلب کساني که به طنزنويسي شهره و در حقيقت فکاههنويساند، ذاتاً طنزآور است» (ميرشکاک، ۱۳۸۸: ۱۲۳).
شمس لنگرودي با نظري بر پيشينه شاعري منشيزاده مينويسد: «کيومرث منشيزاده پس از چاپ چند غزل و شعر نيمايي در نيمه اول دهه چهل، به شعر منثور روي ميآورد و در مدت کوتاهي اشعاري به چاپ رساند که اگرچه تحت تاثير جريان موج نو بود، کاملاً بديع و شگفتانگيز مينمود. اشعاري ساده، طنزآميز، اندوهبار و سرشار از کنايات و تلميحات و افسانهها و رياضيات. اشعاري که در عينحال نشان ميداد کيومرث منشيزاده شاعري نهيليست است که هيچچيز، حتي شعر را جدي نميگيرد…» (شمس لنگرودي، ۱۳۸۴: ۴۷۷).
منشيزاده به بسياري از پديدهها از روزنه طنز مينگرد و اين نگاه طنازانه در بيشتر آثار او حضوري پررنگ و اثرگذار دارد. زندهياد عمران صلاحي، طنزپرداز پرآوازه، شعر «دستهاي بيخرما»ي منشيزاده را يکي از درخشانترين شعرهاي طنز دوران معاصر ميدانست:
«دستهاي ما
کوتاه بود
و خرماها
بر نخيل
ما دستهاي خود را بريديم
و به سوي خرماها
پر
تا
ب کرديم
خرما
فراوان
بر زمين ريخت
ولي ما ديگر
دست
نداشتيم»
(منشيزاده، ۱۳۸۷: ۷۴)
شايد در نگاه نخست به اين شعر، خود را با شاعري روبهرو ببينيم که با پوچگرايي و هيچانگارياش، نگرش اندوهناکي را با تحسر تمام به نگارش درآورده است؛ اما در پس اين ظاهر غمانگيز، نگاهي رندانه ميبينيم که طنزي محکم و اثرگذار را پديد آورده، اگرچه تلخ.
«نوشتهها و شعرهاي او بسيار قابل تأملاند، بهويژه براي طنزنويسان. اگرچه بسياري منشيزاده را طنزنويس به معناي معمول و مرسوم کلمه نميدانند -که تا حدود زيادي هم حق با آنهاست- اما اگر کمي دقت و تأمل به خرج دهيم، ميبينيم که اغلب آثار او را ميتوان با جرأت و جسارت «طنز» ناميد. طنزي متفاوت که صدالبته قصد خنداندن مخاطب عام را ندارد.» (موسوي، ۱۳۸۷: ۱۲۵)
ميرشکاک معتقد است: «طنز منشيزاده به هيچ وجه ساده و ژورناليستي نيست و براي فهم آن غالباً بايد واجد همان مقدماتي بود که نويسنده داراست و متأسفانه طنزنويسان ما نيز براي فهم نکات باريک منشيزاده کم ميآورند تا چه رسد به ديگران. ميتوان گفت که منشيزاده براي خواص طنز مينويسد، اما چه کسي گفته است طنزپرداز -که… برملاکنند? حماقتهاي آشکاري است که ديده نميشوند- بايد براي کساني بنويسد که روزنامهها را هم جز به کمک ديکسيونر يا مراجعه به اين و آن نميفهمند؟» (ميرشکاک، ۱۳۸۸: ۱۲۳)
در همان نخستين برخورد با آثار کيومرث منشيزاده، با طنز مواجه ميشويم؛ طنزي که حتي در نامگذاري کتابهاي کمشمار او هم حضور دارد: «سفرنامه مرد ماليخوليايي رنگپريده»، «قرمزتر از سفيد»، «ساعت سرخ در ساعت ۲۵»، «صفر در منقار کلاغ زرد بيآسمان»، و در عنوان شعرهاي او: «جغرافياي تاريخ»، «حاصل عمر بيحاصل»، «سقوط افقي»، «طبقه صفر»، «عدالت ظلم»، «بلندپروازيهاي کوتاه»، «آزادي در پناه قفس» و…
يکي از شگردهايي که اين عناوين را طنزآميز ساخته، بهرهگيري منشيزاده از پارادوکس و متناقضنماست؛ شيوهاي که در کنار آشناييزداييهاي نوآورانه، شعرهاي او را طنزآميز ميکند.
چند خط از شعر «مردي که خورشيد را به دار ميآويزد» از مجموعهشعر «قرمزتر از سفيد» را بخوانيد و به آشناييزدايي منشيزاده توجه کنيد:
خورشيد هر روز با نور خود
هزاران ستاره را
خاموش ميکند
مردي به انتقام خون هزاران ستاره که بر گردن خورشيد سنگيني ميکند
يک شب خورشيد را
در شرق آسمان به دار ميآويزد
تا دشمنان ستاره بدانند
در زمين مرد شاعري هست
که آفتاب ظالم را
دوست نميدارد
و گلهاي هرجايي آفتابگردان را
پر
پر ميکند! (منشيزاده، ۱۳۷۰: ۶۷)
ادامه دارد
منابع:
– شمس لنگرودي، محمدعلي، تاريخ تحليلي شعر نو، ج۴، نشر مرکز، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۸۴.
– منشيزاده، کيومرث، مجموعهشعر «ساعت سرخ در ساعت ۲۵»، نشر نگيما، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷.
– منشيزاده، کيومرث، مجموعهشعر «قرمزتر از سفيد»، ناشر مولف، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۰.
– موسوي، سيدعبدالجواد، اشارة گفتوگو با منشيزاده، کتاب طنز۴، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷.
– ميرشکاک، يوسفعلي، يادداشت «هرج و مرج طلب آرام» («نگاهي گذرا به طنز کيومرث منشيزاده)، کتاب طنز۵، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۸.