من و حافظ

من و حافظ

نویسنده: الهه ایزدی

گفت‌وگوی من و حافظ (با اجازه ایشون البته) را در ادامه بخوانید:

– می‌دونین … من هیچ‌وقت با دیوان شعرتون فال نگرفتم.

+ چرا؟

– خب به‌نظرم بی‌احترامیه. شعرای به اون زیبایی واسه عمیق خواندن و لذت بردنه، نه قسم دادن به شاخه نبات و سرسری خواندن.

+ اسم ناموس منو نیار!

– کسی نیست که! خودمونیم.

+ ربطی نداره. دفعه آخر باشه که پای ناموس من رو می‌کشی وسط.

– چشم. ببخشید… چی داشتم می‌گفتم؟… آها‌. آره دیگه، هیچ‌وقت فال نگرفتم.

+ اشتباه کردی.

– وا! چرا؟

+ به فال نیک گرفتن چه اشکالی داره؟ فال می‌گرفتی، یه شعر حال‌خوب‌کن می‌خواندی، جیگرت حال میومد.

– آخه فقط این نیست که. دیوانتون رو با نخ و طناب می‌بندن، به قیچی آویزونش می‌کنن، بعد تو‌ی دلشون یه نیتی می‌کنن. اگه دیوانتون چرخید می‌گن پس می‌رسیم به مراد دلمون، اگه نچرخید، اون‌قدر با نخ‌ و‌ قیچی ور می‌رن که بالاخره بچرخه.

یه‌بار خواستن واسه من این‌جوری فال بگیرن، ناراحت شدم، از اتاق رفتم بیرون. گفتم این کار، توهینه.

+ بذار خوش باشن بابا. سخت نگیر.

– یعنی ناراحت نمی‌شین؟!

+ نه.

– دارم شک می‌کنم که اصلا خودتون باشین!

+ چطور؟

– آخه خیلی دم دستی و عامیانه حرف می‌زنین!

+ داریم اختلاط می‌کنیم دیگه. سمینار فرهنگی که دعوت نیستم!

– چه ربطی داره! اصلا فکر نمی‌کردم همچین کلماتی رو به کار ببرین.

+ ولمون کن بابا. تو این آفتاب با ردا و کلاه نشستم دارم می‌پزم، اینم همین‌جور سین‌جیم می‌کنه آدم رو. برو به درس و مشقت برس. برو جونم.

حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه / هرکه را نیست ادب، لایق صحبت نبود

+ من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

– ادب و شرم، تو را خسرو مه‌رویان کرد / آفرین بر تو که شایسته صد چندینی

+ هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه / کنون که مست خرابم صلاح، بی‌ادبی است

– قبول نیست. شما شعرای خودتو از بَری. من همشونو بلد نیستم که بخوام جواب بدم.

+ به من چه! خودت شروع کردی شعر خواندن!

– اصلا قهرم!

+ بهتر! منم پس قهرم. مگه این‌طوری دست از سر ما برداری!

پایان

برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=318943
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.