جام جهانی در جوادیه؛ رمانی برای پایین شهری ها

جام جهانی در جوادیه؛ رمانی برای پایین شهری ها

نویسنده: علی بهاری

اولین بار در اختتامیه جشنواره طنز «بحران» او را دیدم. بانمک و متواضع به نظر می‌رسید. شنیده بودم نویسنده ‌زبردست و پرکاری است و عمده آثارش مربوط به طنز و داستان.

اما تا آن موقع هیچ کدام از کارهایش را نخوانده بودم. بعد از جلسه، بزرگوارانه پیشنهاد همکاری داد. امیدوارم این یادداشت او را از پیشنهادش منصرف نکند!

داوود امیریان نام آشنایی برای کتاب‌بازهای داستان‌خوان است. به ویژه آنها که دنبال آثار مناسب برای نوجوانان می‌گردند.

«جام جهانی در جوادیه» یکی از آثار به شدت پرفروش اوست. قصه درباره چند نوجوان است که در محله جوادیه تهران به دنبال برگزاری مسابقه فوتبال بین محلات هستند اما چون سردسته آنها (سیاوش) خصوصی به پسر سفیر کانادا زبان فارسی آموزش می‌دهد (این نشان می‌دهد که سیاوش انگلیسی بلد است همان طور که سعید عزت‌اللهی اسپانیولی مسلط است!) به طور اتفاقی پای خارجی‌ها هم به مسابقات باز می‌شود. چند نکته در این باره گفتنی است:

۱. مهم‌ترین نقطه قوت کتاب، روانی متن و پرهیز از مغلق‌گویی و قلمبه‌سلمبه‌نویسی است که اثر را به کتابی خوش‌خوان برای مخاطب نوجوان تبدیل کرده است.

۲. نویسنده پز نمی‌دهد. در جامعه‌ای که برخی با دانش انگلیسیِ «I am an onion and she is a banana» در بیوی تلگرامشان می‌نویسند: «انگلیسی، زبان من نیست، سبک زندگی من است»، هنر است که این طور نباشی و امیریان این طور نیست.

تمام مکالمه‌های سیاوش و پسر سفیر کانادا (اسمش را یادم نیست. همانطور که با هویت پدر پسر شجاع کنار آمدید این را هم بپذیرید) به زبان فارسی روایت شده است و تنها گاهی از واکنش اطرافیان می‌توان فهمید که دارند انگلیسی حرف می‌زنند.

حالا فلان داستان‌نویس چون در مقطعی چند ترم انگلیسی خوانده است حتما در رمانش یک صفحه نامه از پزشک شیکاگویی می‌آورد تا مخاطب موقع خواندن بگوید: «وووه! زبان هم بلده»

۳. داستان کاشت و برداشت چندانی ندارد. روایت کاملا ساده و خطی جلو می‌رود و این کمی با آن چه امروز در فرهنگ نگارش داستان جا افتاده متفاوت است.

شاید بهتر بود گاهی جلو و عقب برود تا تعلیق بیشتری ایجاد شود و مخاطب با هیجان اثر را دنبال کند.

غیر از ماجرای قلب سیاوش و فرید دزده، کاشت دیگری خاطرم نیست. (نگاه کنید. اگر بیشتر بود حلال کنید)

۴. وجود یک تیم فوتبال از افغانستان در مسابقات موجب شده نویسنده گاه و بیگاه به اخبار درگیری‌های طالبان با نیروهای محلی اشاره کند.

آن موقع طالبان در قدرت بودند. (الان دولت لیبرال‌دموکرات در افغانستان حاکم است!) در پایان داستان، نیروهای مسلمان بر طالبان پیروز می‌شوند و تیم کارگران غیرمجاز افغانستانی هم در مسابقات به قهرمانی می‌رسند و به کشورشان برمی‌گردند.

همه تیم‌های برگزیده جوایزشان را به افغانستانی‌ها می‌دهند تا موقع برگشت بتوانند به سهم خود کشورشان را بازسازی کنند. این پایان خوش احتمالا به خاطر روحیه لطیف نوجوانان طراحی شده است.

همه حوادث داستان ختم به خیر می‌شود و تقریبا تلخی به هیچ چیزی نمی‌ماند. البته که نوجوان امروز با نوجوان اوایل دهه هشتاد که امیریان برایشان می‌نوشت متفاوت است.

کسی که شبش را با چند «finish him» مورتال کمبت به صبح می‌رساند و صبحش را با ماموریت ویژه جی.‌تی.‌ای می‌آغازد (این می‌آغازد را غیر از من فقط جلال‌الدین کزازی استفاده می‌کند!) و در کنار چای و کیک عصرگاهی اسپارتاکوس تماشا می‌کند، (فقط خشونتش را) حتما تحمل باخت تیم مهاجران غیرقانونی را دارد.

۵. اکثر آثار سینما و نمایش خانگی درباره مرفه‌نشینان پایتخت است و هم‌زمان در قحطی کتاب مناسب کودک و نوجوان به سر می‌بریم. امیریان برای این مقطع سنی می‌نویسد و زندگی پایین‌شهری‌ها را روایت می‌کند. این ستودنی نیست؟ دم شما گرم آقا داوود!

پایان

این کتاب را می‌توانید به صورت الکترونیکی یا فیزیکی تهیه کنید.

برای مطالعه معرفی سایر کتاب‌ها اینجا کلیک کنید.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=318970
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.