آخرین امتحان ترم وسط
نویسنده: محمدحسین دهقانی ابیانه
بالاخره امتحانات ترم تمام شد و میتوانم تا پاسی از شب، محتوای فرهنگی فاخر تماشا کنم. از حدود اوایل شهریورماه که اساتید برای کم کردن بار امتحانات ترم، شروع به برگزاری انواع و اقسام امتحانات کردند و هنوز که هنوز است، نمره هیچکدامشان را نمیدانیم، تا امروز که امتحان آخر پایانترم را دادیم، در بحبوحه امتحانات بودیم.
ممکن است گمان کنید که خب اینطور که بهتر است؛ در طولترم امتحانک هایی میدهید و یادگیریتان افزایش پیدا میکند و شب امتحانی نمیخوانید تا هرچه خواندید را مانند آش شلهقلمکار مغازه حلیم غیر معنوی (شعبه اصلی) بیرون بریزید. زهی خیال باطل!
بهجرئت میتوان گفت که آن برگههای امتحانی، جمعآوریشده و به غرفه بازیافت تحویل دادهشده است تا اسکاچ و سیم ظرفشویی همسر محترم اساتید فراهم شود.
دیگر واضحتر از اینکه دانشجویانی نظیر من، مجبور به خوانش تمامی مباحث جزوه و منابع درس شدیم زیرا استاد گرانقدر در ساعات پایانی منتهی به امتحان، با پیامکی به نماینده فرموده بودند: «مباحث امتحان، کلترم را در برمیگیرد و این موضوع برای دانشجویان، شایانذکر است. با احترام، مظفری»
مظفری، استادمان است؛ البته هنوز استاد نشده و دانشجوی استاد مجامری است. از حدود چهار سال پیش، استاد مجامری را کسی در دانشگاه ندیده است و مظفری که دانشجویش است، اذعان داشته که وی را تنها یکبار و آنهم چهار سال پیش برای پذیرش دیده است.
میگویند که مظفری، استاد خوبی بوده ولی بعدازآن که استاد مجامری به او گفته است که سر کلاسهایم برو و درس بده تا اسمت را بهعنوان پژوهشگر در مقالاتم بیاورم و نیاورده است، کمی مگسی شده و مترصد فرصت است تا هر طور شده به استاد مجامری آسیب بزند.
نمیدانیم علت حضور نیافتن استاد مجامری، تهدیدهای مظفری است یا کلاً سرش شلوغ است. بههرحال …
آخرین امتحان هم همین درس مظفری بود و چشمها همگی سرخ بود. عدهای برگهشان خیس شده بود و چشم برخی دخترهای کلاس، سیاهیای اطرافش بود، شبیه این کماندوها که با زغال زیر چشمشان میکشند تا خفن تر به نظر برسند. البته که برخی عین من شببیداری کشیده بودند و سرخی چشمشان از سبزی کلهشان بوده است.
سر جلسه امتحان هم برخی دانشجوها برای نشان دادن اعتراض خود به این شیوه برگزاری امتحان، برگه اضافی درخواست کردند و از مراقبان جلسه، ماشینحساب خواستند. تا آنجایی که سؤالات را میدیدم، امتحان تستی بود و هیچ محاسبه خاصی نمیخواست!
به چهرههای این دانشجوها که دقت کردم، یاد پیامهای دیشبشان در گروه ورودی افتادم. چه رستمهای دستانی! چه گردآفریدهایی! یکیشان خودکار اضافه خواست و در همین لحظه بود که دیگر برنتابیدم و سریع از جلسه امتحان غروب کردم.
امتحانات ترم ما هم تمام شد و برویم فکر کنیم که یازده اسفند به چه شیرپاکخوردههایی رأی بدهیم تا قانونگذاری درستودرمان انجام بدهند و دنبال ماشین دنا پلاس توربو برای سریع رسیدن به کارهای مردم نباشند.
پایان
برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.