۱۵۰اُمين در حلقه رندان به ياد استاد ابوالفضل زرويي نصرآباد

صدوپنجاهمين شب شعر طنز «در حلقه رندان» با گراميداشت ياد و خاطره ابوالفضل زرويي نصرآباد و با حضور جمع کثيري از شاعران و نويسندگان طنز کشور و علاقه‌مندان ، يکشنبه ۲۵ آذرماه با اجراي ناصر فيض و روح الله احمدي در حوزه هنري برگزار شد.

ناصر فيض، مدير دفتر طنز حوزه هنري در ابتداي اين مراسم با اشاره به درگذشت ابوالفضل زرويي نصرآباد، اظهار کرد: بعد از پيشنهاد ايشان براي راه‌اندازي دفتر طنز حوزه هنري و با شکل‌گيري چنين فضايي، طنز بيش از پيش جدي گرفته شد و مي‌توان گفت بسياري از موفقيت‌هايي که در طنز کشور حاصل شده؛ از برکات جايگاهي است که ايشان راه‌اندازي کرده است. در هيچ دوره تاريخي در کشور، طنز به اين شکل جدي گرفته نشده بود و هميشه نام زرويي نصرآباد، جدا از جايگاه ادبي که دارد، به دليل راهي که براي طنزپردازان باز کرد، به نيکي ياد مي‌شود.

شيوه طنزپردازي و شوخ‌طبعي زرويي، چه در نثر و چه شعر منحصربه‌فرد بود و هرگز آثار ايشان فراموش نخواهد شد.

مصطفي مشايخي نخستين شاعري بود که در اين محفل شعرخواني داشت. وي پيش از شعرخواني گفت: نخستين جايزه‌اي که در طنز گرفته‌ام سال ۸۵ و از دست زرويي نصرآباد بود و از آن به بعد طنز را به شکل جدي‌تري دنبال کردم.

اسماعيل اميني، شاعر و منتقد ادبي و طنزپرداز، نيز در سخناني با بيان اينکه از زماني که اصطلاح طنز رايج شد، اختلاف نظر بسياري در اين زمينه وجود داشت، اظهار کرد: در کشور ما طنز به‌تدريج تجربه شده است. زماني که نشريه «توفيق» راه مي‌افتد، نشريات طنز ديگري هم در آن روزگار بوده‌اند. برخي از اين نشريه‌ها حزبي بوده‌‌اند و برخي سياسي بوده‌اند که کارشان ناسزا گفتن به همديگر بوده است. وقتي مي‌خواستند کار کنند، معلوم نبوده قصد داشته‌اند چه کار کنند. حتي طنزنويس هم تکليفش مشخص نبوده است. حيثيتي که امروز، طنز کشور پيدا کرده است، به خاطر تجربه طولاني است که خيلي‌ها در اين زمان برايش زحمت کشيده‌اند، از بزرگاني همچون علامه دهخدا و … زحمت‌ها و رنج‌ها کشيده شده است و کاري که آقاي زرويي انجام داد در ادامه اين سلسله است.

زرويي کارها و نگاه‌هاي پراکنده در طنز را تغيير داد و تلاش کرد تا طنز به شکل علمي شناخته شود. زرويي اساس حرفش اين بود که طنزنويس در نوشتن شعر يا داستان جدي ناتوان نيست و از ناتواني در نوشتن آثار جدي نيست که رو به طنز آورده‌است. زرويي تاکيد داشت کسي که طنز مي‌نويسد، همچون دکتري متخصص است. علاوه بر آنکه شاعري خوب است، مي‌تواند ظرافت طنز را هم به همراه داشته باشد و فراتر از داستان‌نويسي يا شاعري برود.

طنز به لحاظ پژوهشي و نظري و علمي تهيدست است و خيلي کم درباره مسائل نظري طنز کار شده است. خيلي کتاب‌ها درباره طنز کار شده است، اما پريشان و نابسامان است. وضعيت جسمي آقاي زرويي اجازه نداد کاري که مي‌خواهد انجام دهد. اگر بتوانيم کتابي پژوهشي درباره طنز داشته باشيم مي تواند به همه کمک کند. در جاهاي مختلف دستمان خالي است و منابع علمي طنز بسيار پراکنده و کم است. آرزوي صابري هم بود که پژوهشگاه اختصاصي طنز راه‌اندازي کند که البته زمانه مهلت نداد.

تصور مي‌کنم هم گردش روزگار و هم گردش سياست به گونه‌اي است که انگار مي‌خواهد کساني که کار علمي، فرهنگي و ادبي مي کنند را از رو ببرد. وقتي کساني که کار علمي و ادبي مي‌کنند خسته و نااميد و منزوي مي‌شوند، انگار کساني که از اين کارها خوششان نمي‌آيد نفس راحتي مي‌کشند. وقتي آقاي زرويي نصرآباد کناره گرفت، عده‌اي نفس راحتي کشيدند و وقتي دار فاني را وداع گفت، عده‌اي خيالشان راحت شد. قيصر امين‌پور هم که از دنيا رفت چنين حسي داشتند. روال تبديل هنرمند و دانشمند به کارمندي مطيع خوب نيست و در نهايت به ضرر فرهنگ است. بزرگان را با همان بزرگي بايد بتوانيم تحمل کنيم. آقاي زرويي، سيد حسن حسيني چون بزرگ بودند، هيچ جايي جا نداشتند.

اميني در ادامه قصيده‌اي در مدح زرويي نصرآباد خواند که بخشي از آن به شرح زير است:

هزار دفتر اگر بجويي

هزار ديوان اگر بگويي

به مدح استادنا زرويي

نگفته اي خود يک از هزارش

هم اوست ملاي طنز و رندي

به نظم و نثر و به هوشمندي

چه در عراقي، چه سبک هندي

کلام شيرين و استوارش

 

اميد مهدي‌نژاد ديگر شاعر حاضر در اين مراسم، ضمن بيان تسليت به مناسبت درگذشت ابوالفضل زرويي نصرآباد، قصيده‌اي در مدح اين شاعر فقيد کشور خواند که به شرح زير است:

ساقي بده از آن م?ِ مشدي‌ت سبويي

 تا قايمکي تر کنم از باده گلويي

 زآن مي که کند زاويه ديدِ مرا باز

 اعطا کندم پنجره‌اي رو به ويويي

 از خانه برون آيم و از خلق ببرّم

 بالشت و تشک پهن کنم بر سر کويي

 ديوانه شوم، چاک زنم ژيله و کت را

 مستانه زنم چنگ به ريشي و به مويي

 گر غرّشِ شيرانه ز من بنده نيايد

 چون گربه اقلاً بزنم زير ميويي

 (هرچند در اين اوضاع از بهر «ميو» هم

 بايست که مخفي بشوم زير پتويي)

 در باغچه شعر و سخن جنبي و جوشي

 در مجلس سيگار و فلان گفتي و گويي

 اين طايفه طنز چه بي پشت و پناهند

 اين سلسله بند است به بندي، نه، به مويي

 ساقي بده از آن م?ِ مشدي به حريفان

 تا هريکي از گوشه‌اي افتند به سويي

 شايد که چو مولانا يک مرد برآيد

 دستي به سبوي مي و دستي به کدويي

 شايد که پديد آيد يک ايرجِ ديگر

 تا شعر بيابد نمکي، مزّه و بويي

 شايد که وَزَد باز نسيمي ز شمالي

 يا آن‌که برون آيد از اين دخمه دخويي

 اين جمله محال است، بيا تا بنشينيم

 با ياري و دودي و کتابي لبِ جويي

 ساقي بنشين با من تا شعر بخوانيم

 از شاعرِ فحل و خفن و نادره‌گويي

 آن فاضلِ برجسته و آن شاعرِ استاد

 

آن کز نمک و دود و سخن پر شده گويي

 آن سروِ سبيلنده و آن ماهِ مه‌اندود

 ترکيبِ تنومندي و پيراسته‌خويي

 آن ابرِ کرم، بحرِ سخا، کانِ مروّت

 آن معدنِ کم‌رويي و انبارِ نکويي

 در فضل و هنر مثل گلي بين نواري

 در صدق و صفا مثل پري روي ننويي

 کيکي، جگري، باقلوايي، شکلاتي

 چيپسي، پفکي، شيربلالي، سمنويي

 هر تار سبيلش که اسارت‌گَهِ جاني‌ست

 صد بار زکي گفته به زندان کچويي

 

اين وصف چه کس بود؟ اگر گفتي… آري

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=311158
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.