تامل در ژرف ساخت متن طنز(قسمت اول)
در جستارهاي ادبي امروز تعبيري که از متن ميشود متاثر از الگوهاي گوناگون فراادبي است. الگوهايي که در آنها نکات و جنبههاي متنوعي از جهت دروني يا پيراموني مد نظر قرار ميگيرد. تعريف متن امروزه خلاصه به يک نوشته بر روي کاغذ نيست بلکه به سبب ويژگيهايي همچون انسجام، هدفمندي، يکپارچگي و هارموني و… ميتوان يک صحنه، تصوير، موقعيت يا حالت را به عنوان متن در نظر گرفت. به طور اختصاصي چنين اتفاقي در ادبيات بر بستر نوشتاري رخ ميدهد. يک متن خوب اعم از شعر يا نثر ميبايست واجد ويژگيهاي فوق علاوه بر ريزهکاريهاي فني ديگر باشد. تحقق اين ويژگيها باعث ميشود از جهات گوناگون بتوان در بررسي يک متن مانور داد. سطح، رويه، پوسته، فرم يا هرچيزي که به ابعاد ظاهري متن اطلاق ميگردد، حکايت از خلاقيت در چينش و ترکيب صرفي و نحوي کلام دارد و البته هنر نتيجه همين ترکيبهاست. در بسياري از نظريات از جمله فرماليسم هنر و بالاخص ادبيات چيزي جز فرم نيست. البته اين تعاريف براي فرم ادبي بسط معنايي قائل شدهاند تا شامل محتواي اثر نيز باشد. در نظريههاي نقد جديد هم ميان فرم و محتوا عملاً چندان تبعيض و تفاوتي ذکر نميگردد. اما آنچه ما در اينجا به عنوان طرح بحث مختصري آوردهايم اهميت ژرف ساخت متن به ويژه در متون طنز است. اهميتي که با گذر از لايه هاي فني و معنايي و در نظر گرفتن مجموعهاي از متغيرها، بسامدها، زنجيره ها، ساخت ها و… قابل دسترس است. اين کار مستلزم تجزيه متن است و تجزيه فرآيندي عکس فرآيند هنري يعني ترکيب مي باشد و ممکن است خيلي به مضاق هنروران خوش نيايد چون در حيطه علمي و نقد و نظر قرار ميگيريم.
فرمهاي ادبي فارغ از اينکه چگونه باشند و در چه دستهاي قرار گيرند، از امکانات خاص خود بهره ميبرند تا مفهوم يا مضمون موجود در خود را در شکل يا اشکالي ويژه و تازه بروز دهند. اگرچه مواجهه مخاطب در بدو امر با فرم يک اثر ادبي است ولي القائاتي که از ژرف ساخت متن حاصل ميشوند تحت تاثير همين امکانات هستند. تا اينجا با چند ابهام روبرو شديم که هريک نيازمند توضيح است. اول اينکه القائات متن شامل چه چيزهايي ميشوند؟ دوم اينکه چه امکاناتي در متن وجود دارد که ما را به القائات ميرسانند؟ سوم اينکه سهم نويسنده و خواننده از اين فرآيند چقدر است؟ و چند پرسش ديگر که در اين مجال کوتاه نميتوان به همه آنها پرداخت اما ميتواند موضوع مباحث بعدي باشد.
ژرف ساخت يک متن بستر القاي معاني متنوع از متن است. ابتدا نويسنده و شاعر سپس خواننده و مخاطب مثل يک ماهيگير به دنبال صيد اين معاني از متن ميباشند. در اين مثال کاملا مشهود است که مهم تعداد ماهي موجود در آب نيست بلکه مهم اين است که کجاي آبگير ايستاده و قلاب به آب انداخته باشيم! اين کجا يعني اينکه يک بخش آبگير در مقايسه با ساير بخشهاي آن بيشتر استعداد صيد دارد. براي صيد ماهي معاني از آبگير متن لازم است ابتدا شاعر و نويسنده جاي درستي از آبگير بزرگ زبان را انتخاب کند. از آنجا که خيلي نبايد بيان علمي را به توضيح تمثيلي گره زد به عبارت بهتر و علميتر بايد گفت نويسنده بايد آشنايي قابل قبولي با مقوله زبان چه از نظر دستور و چه از جهت نظري(زبان شناسي) داشته باشد(نيک ميدانيم که دستور زبان با زبان شناسي فرق دارد!). در واقع اين شناخت درست از زبان به نويسنده اجازه ميدهد تا چينش و ترکيبي را در ساخت واژه يا ترکيبات نحوي به کار گيرد که لايه زيرين آن بستر مناسبتري براي دريافت القائات معاني دوگانه يا چندگانه باشد. شايد سرچشمه اصلي بسياري از مباحث هرمنوتيکي هم از همين جا باشد. ما اشاره به مخاطب هم کرديم پس به جاست که بدانيم نقش مخاطب عليالخصوص مخاطب فرهيخته و تحليلگر پيدا کردن فرمولهاي اين بستر و برقراري اتصال بين نقاط ناپيداي زيرمتن است تا حداکثر دريافت معنايي را حاصل سازد.
پاسخگويي به سوالاتي که پيشتر ذکر شد به نحوي زنجيرهاي توضيحاتي پيوسته به هم دارد. قبل از هرچيز بايد اشاره داشت که در يک نگاه علمي-تطبيقي و بينامتني ميتوان از منظر جامعه شناختي هر متني را به مثابه يک موجود زنده و انداموارهاي کامل و قائم به ذات دانست. از اينرو همچنانکه هر موجود زنده داراي خصوصياتي مختص به خود است پس هر متني نيز ميتواند چنين وضعيتي داشته باشد. همين طور است که استفاده از يک کلمه يا ترکيب در يک متن خوش مينشيند اما در متن ديگر لزوماً خوب و متناسب درنميآيد. به طور مثال ميتوان يک نمونه آشنا از بزرگان ادب پارسي آورد. سعدي ميگويد:
به نام خداوند جان آفرين
و فردوسي ميگويد:
به نام خداوند جان و خرد
کسي که اندک مايهاي از شناخت متون کلاسيک و سبک خاصي که سعدي و فردوسي مينوشتهاند داشته باشد به راحتي ميتواند دو ترکيب “جان آفرين” و “جان و خرد” را در مصرعهاي فوق از جهت اعتبار بررسي و ارزش گذاري نمايد.
اين به معناي ضعف سعدي يا قوت فردوسي نسبت به هم نيست(اگرچه در برخي مقالات و نقدها چنين هم ذکر شده که شکست سعدي در حماسه سرايي و بيان حماسي است)، بلکه به اين معني است که متن سعدي با متن فردوسي تفاوتهاي کليدي در حوزههاي مختلف از جمله شيوه بيان، سبک ادبي، دايره واژگاني، شرايط تاريخي و زمينههاي اجتماعي متن و… دارد که باعث ميشود هر يک داراي روح مجزا از ديگري باشد و القائات ژرف ساخت اين دو متن متفاوت شود. يکي به خرد تکيه بيشتري دارد و ديگري به عامل بيروني يعني آفرينش! لذا نويسنده و مخاطب متن فردوسي در مقايسه با متن سعدي خردگرايانهتر با متن مواجه ميشود و به همين دليل ريشهيابي و تحليل مضامين موجود در متن فردوسي عقلاييتر و در متن سعدي احتمالاً ماورايي و عارفانهتر و در بهترين حالت تعليمي و واعظگونه خواهد بود. پس متن اندام وارهاي است که آنچه در فوق و تحت آن ديده ميشود بسيار به هم تنيده و اختصاص به خودش دارد و باعث ميشود از ساير متون منفک و متمايز گردد.
حال اگر با اين پيش زمينهها به کاوش ژرف ساخت يک متن ادبي طنز اعم از شعر يا نثر بپردازيم، به عنوان نويسنده اولين وظيفه ما شناخت و به کارگيري درست زبان متناسب با وجوه مقوله طنز است. هرچه دايره فهم ما از زبان وسيعتر باشد ترکيبات مورد استفاده در متن غنيتر و دقيقتر خواهد بود و اين شاکله بستر مناسبي را ايجاد خواهد کرد که در لايههاي زيرمتن مخاطب به نتايج ديگري علاوه بر دريافت اوليه برسد. لذا اين مطلب نشان ميدهد که وقتي يک متن سطحي طنز ميخوانيم احتمالاً سطحي بودن آن به ميزان زيادي مربوط به عدم شناخت کافي نويسنده در بدو امر و مخاطب در مرحله دوم از مقوله زبان ميشود.
کلياتي که مطرح شد سرآغازي است بر بحث که انشاءالله به صورت جامع و سلسلهوار در آينده تداوم خواهد يافت. يعني بايد دانست که متن طنز واجد چه لوازم و مقتضياتي است که در دايره زبان به خلق معنا منجر ميشود. و هم اينکه چگونه در اثر به کارگيري صحيح و خلاقانه زبان به القائات متعددي در ژرف ساخت آن دست مييابيم. و بسياري مطالب ديگر از اين قبيل که عليالقاعده اين زمان بگذار تا وقتي دگر.
دفتر طنز حوزه هنري