«بهترين جاي جهان است اينجا»

وقتي استاد دعوتمان را براي  حضور در جلسه ي دگرخند پذيرفتند بسيار خوشحال شديم. نقد و بررسي کتاب «رنگين کمان طنز» ايشان بهانه اي بود تا از محضرشان استفاده کنيم. کتاب «رنگين کمان طنز » مجموعه ي از اشعار ، داستانها و نثرهاي طنز حسامي محولاتي است که در سال ۱۳۷۸ توسط نشر خرم منتشر شده است.
بر اين مجموعه استاد باستاني پاريزي مقدمه اي خواندني نوشته اند. باستاني پاريزي در اين مقدمه چنين مي گويد: «از شعراي خوب و روان نويس امروز ما، اين آقاي حسامي محولاتي است. صاحب اين کتاب مستطاب است که سي سالي از من کوچکتر است و شعرش البته سي سال از من بزرگتر. او در هر نوع شعري دست دارد و البته طنز او بيشتر شهرت يافته است.»
حسامي از دوران کودکي دروس مکتب را مثل تاريخ، جغرافيا، حساب و هندسه به نظم در مي آورد و شهرت اين کارهايش تا اداره ي فرهنگ وقت هم رسيده بود. فعاليت مطبوعاتي اش را با ارسال اشعار طنزش به روزنامه ي خراسان آغاز کرد تا اينکه محمد صادق تهرانيان صاحب امتياز ومدير روزنامه خراسان از او دعوت به همکاري کرد و اينگونه شد که حسامي از سال ۱۳۳۱ رسما همکاري اش را با روزنامه ي خراسان شروع کرد. در روزنامه ي خراسان روزانه دو ستون تحت عنوان فکاهي وشوخي وخنده داشت که با همکاري  خسرو شاهاني همه روزه با نظم ونثرِ انتقادي؛ سربه سر دستگاهها و ارگانها مي گذاشتند. همکاري حسامي با روزنامه خراسان حدود هفده سال ادامه داشت. در نوروز سال ۱۳۴۲ مجموعه اي از اشعار حسامي توسط انتشارات روزنامه ي خراسان با عنوان «کتاب مستطاب قلقلک» منتشر شد.
«عهد کردم»
«عهد کردم احدي را پس از اين ذم نکنم
ور کسي حرف بدي گفت به من رم نکنم
بي خودي بهر خود اسباب عداوت پس از اين
با بدي گفتن اشخاص فراهم نکنم
عهد کردم که دگر قامت آزادم را
از طمع پيش کسي غير خدا خم نکنم
شرف خويش به جاي زر و زيور ندهم
خويش را بنده ي سيم و زر و درهم نکنم

وقت بي پولي از غصه دريم ريم نزنم
وقت پولداري از ذوق ديرم رم نکنم»
(از کتاب مستطاب قلقلک)
در همان سال ۴۲ حسامي از مشهد  به تهران منتقل و در سازمان حج واوقاف مرکز، مسئول انتشار مجله ي معارف اسلامي شد. به واسطه ي حضورش در تهران همکاري اش با مجله ي توفيق نيز آغاز شد. و با امضاهاي مستعار قلقلکچي، قلقل، بچه دهات، و ح. محولاتي تا آخرين شماره ي توفيق همکاري مداوم ومستمر داشت. حسامي با مجلات زيادي همکاري داشته است که مجله طنز ياقوت، فکاهيون، هوشيار و گل آقا از آن جمله اند.
از مجله ي گل آقا، شماره ي ۱۲ ، سال ۱۳۶۹
«اي ماه»
« اي ماه که راه آسمان پيمودي
دانم که در اوج آسمان خوشنودي
زان رو که اگر به شهر تهران بودي
ماهي بودي وليک ماهي دودي»
از مجله ي طنز ياقوت:
« از تقلبهاي کاسبهاي رند کم فروش
گرچه هر دم ديگ صبر بنده مي آيد به جوش

چشم بسته جان من دنبال اين و آن مرو
بر نياور بي جهت در کوچه فرياد و خروش
بي جهت پشت سر هر دسته اي هي بدمگو
يا سخن آهسته گو اي مرد عاقل يا خموش
هر کجا ياقوت را ديدي بخوان تا بنگري
آنچه در ياقوت گردد چاپ باشد نيش و نوش»
حسامي در بيشتر آثارش اعم از نظم و نثر سعي کرده است تا مشکلات و مسائل اجتماعي را با زبان طنز بازگو کند و در اين باره چنين مي گويد:
« چو حق تلخ است با شيرين زباني
حکايت سرکنم آن سان که داني»
حسامي نسبت به اتفاقات اجتماعي و سياسي پيرامونش بي تفاوت نبوده و درباره ي مسائل مهمي که اتفاق مي افتاده شعر سروده است. موضوعاتي که حسامي به سراغ آنها رفته است بسيار متنوع و متفاوت است. که آزادگي آزداگان عزيز، روز جهاني سالمند،حق و حقيقت، گراني، خانواده، طبيعت، جنگ تحميلي،اداره و کارمند، عشق و زندگي و … از اين جمله اند.
آثار منتشر شده در کتاب رنگين کمان طنز شامل پنج قسمت مي شود؛ اشعار طنز، بحر طويل، نثر، اخوانيات و لطف دوستان. اين کتاب با آلبوم عکسي از حسامي محولاتي در کنار ديگر بزرگان ادبيات و طنز به پايان مي رسد. در بخش«لطف دوستان»  با مجموعه ي اشعاري رو برو مي شويم که ديگر شاعران و طنز پردازان در وصف وي سروده اند.
بحر طويل نوعي شعر يا نثر موزون در ادبيات فارسي است. قالب بحر طويل بيشتر براي بيان سخنان طنز يا هزل کاربرد دارد. اما برخي شعرهاي جدي‌تر مانند مرثيه‌ها و مُناظره‌ها نيز با قالب بحرطويل نوشته شده‌اند. بحر طويل قالبي شعري است که در آن برخلاف ساير قالب‌هاي شعر سنتي فارسي، مصراع‌هاي مساوي و بيت وجود ندارد. در عوض، بحر طويل از يک يا چند قسمت با نام بند تشکيل مي‌شود که در هر بند يکي از افاعيل معين عروضي به تعداد دلخواه تکرار مي‌شود. هر بند به بخشهاي هماهنگ که گاه مسجّع و هم قافيه هستند تقسيم شده‌است. معمولاً پايان بندها را قافيه و رديفي که در پايان همه بندها تکرار مي‌شود مشخص مي‌کند. سرودن بحر طويل از دوره صفويه به بعد مرسوم شده‌است. قديمي ترين نمونه بحر طويل نامه‌اي است به ظاهر منثور که در کتاب «تاريخ طبرستان و رويان و مازندران» (??? قمري) تأليف سيدظهيرالدين بن سيد نصيرالدين مرعشي آمده است. اما از نظر شکل و وزن، بحر طويل محسوب مي‌شود. بحر طويل از آن قالبهايي است که اين روزها به آن کمتر توجه مي شود. حسامي دو بحر طويل با عناوين « نوروز » و « سه کار و سه راه» در کتاب رنگين کمان طنز آورده است.
از ماهنامه ي جامعه ي تربتي هاي مقيم مرکز، شماره ۴ :
«نوروز»
« عيد نوروز بسي خرم و پيروز چو خورشيد دل افروز و بشد وارد و از مقدم خود کرد بسي خرم و خوشحال همه خرد و کلان را و همه پير و جوان را و همين را و همان را و زمين را و زمان را …
… الهي که در اين سال نو و روز نو و هفته ي نو نو بکند جمله سر و وضع من و ظاهر و هم باطن اين جامعه ي کهنه و هم اينکه دل ما و شما را … »
حسامي در سرايش شعر از لهجه محلي خراسان – زادگاهش – غافل نبوده است و در ميان آثارش اشعار طنزي با گويش و لهجه ي خراساني هم به چشم مي خورد:
از ماهنامه ي جامعه ي تربتي هاي مقيم مرکز، سال سوم، شماره ي يک:
«يره»
«با بسي فضل و هنر يکساله بي کارم يره
مو زبيکاري دگه از عمر بيزارم يره
دفتري دارم که اسماي طلبکارام توشه
هر که بينه پندره کارمند آمارم يره

نِمتُنُم  مو شعر خوبي هم بگم اي روزها
بسکه درهم برهم و مشغول افکارم يره
مو خودم استاد شعرُم با خودت يک وخ نگي
اقتباس از ديگري گرديده اشعارم يره»
باستاني پاريزي معتقد است در بعضي از قطعات حسامي؛ بعضي وزنها و آهنگها  و مضامين مسبوق به سابقه است که البته چيزي از ارزش آنها کم نمي کند. آنجا که مي گويد:
« ملوليده ام »
« من از وضع عالم ملوليده ام
اگر چه خود آن را قبوليده ام
از آن ساکتم تا نگويد کسي
که مخلص زيادي فضوليده ام
نه دنبال پولم نه دنبال زور
نه زوريده ام من نه پوليده ام…
… روان عبيدم که اين روزها
به جسم حسامي حلوليده ام…»
(از مجله ي هوشيار،شماره ي ۲۸ ، سال پانزدهم)
باستاني پاريزي در باره اين شعر مي گويد: « ولي واقعيت اين است که به جاي روان عبيد در اينجا، روان طرزي افشار ، شاعر عصر صفوي در حسامي حلوليده است.»
«طرزي افشار» مبتکر طرزي نوين در سخن‌سرايي بود. اين طرزِ نو عبارت است از ساختنِ فعل از نام افراد و مکان ها، اسم عام، متعدّي‌کردنِ فعل لازم و … . شاعر، اقدام به ساختن مصدرهاي ساختگي و صيغه‌هاي جعلي مي‌کند. چنان که خود طرزي گفته است:
« گر چه طرزِ نو اختراعيدم        جانبِ نظم را مُراعيدم»
حسامي در شماره ۴۶ ماهنامه ي هوشيار نيز در همين حال و هوا چنين سروده است:
« چو از جام عشقت شرابيده ام
ز سوز فراقت کبابيده ام
ز ديوانگي با کلنگ غمت
رواق دلم را خرابيده ام
من از دام عشقت نگردم رها
که با تار زلفت طنابيده ام
تو از جور بر من گناهيده اي
من از مهر بر تو صوابيده ام …
شده سخت اوضاع من بلبشو
ز بس رنج و غم بي حسابيده ام
نداده است من را جوابي صريح
به هر کس سوالي خطابيده ام … »
از حسامي علاوه بر اشعار و نوشته هاي طنز اشعار و نوشته هايي جدي هم به جاي مانده است. او که در خانواده اي مذهبي بزرگ شده بود در اشعار جدي اش توجه ويژه اي به نيايش، مناجات،  پيامبر اکرم (ص) و اهل بيت داشته است.
از  کتاب اشعار انجمن ادبي سخنوران کانون بازنشستگان کشوري:
« نيايش »
«اي خداوند آسمان و زمين
اي که داري جهان به زير نگين
آنکه بودست و بودني است تويي
خالق هر چه هست و نيست تويي

گر ز اعمال بي رويه و زشت
بهر من بسته بود راه بهشت
تو خود اي خالق رحيم و کريم
راه را باز کن بزار بريم
بلکه يابم از آن بليه نجات
بر محمد و آل او صلوات»
از ماهنامه ي جامعه ي تربتي هاي مقيم مرکز، شماره ي ۸ :
«به مناسبت ولادت پيامبر اکرم (ص)»
« به خط نور نوشته است بر در و ديوار
که شد ولادت مسعود احمد مختار
به هر کجا که نظر افکني به ديده ي دل
ز پيش چشم تو گردد غبار ره به کنار

ز وصف فخر بشر طبع من بود عاجز
ز عجز خويش «حسامي» کنون کند اقرار»
محمد حسن قاضي حسامي محولاتي ساعت هفت صبح ۷/۷/۱۳۰۷ در روستاي عبدل آباد محولات تربت حيدريه چشم به جهان گشود و سر انجام ۲۸/۳/۱۳۹۳ در سن ۸۶ سالگي در تهران چشم از جهان فروبست. حسامي در دوران زندگي اش از هيچ کس دلخوري و کينه به دل نداشت و سعي کرد با اشعار و نوشته هايش؛ طنزي صميمي و مهربان را براي شادي مردم بيافريند. و در اين باره چنين سروده است:
«از آن شادم که در دل کينه از کَس
به قدرِ يک سرِ سوزن ندارم
کَسي از من غباري در دل خويش
اگر دارد بداند من ندارم    »
خاطرات و نکات خواندني بسياري از استاد حسامي محولاتي از دوران همکاري اش با مطبوعات طنز و آثارش وجود دارد که در فرصت بعدي و به شرط حيات به سراغ آنها خواهيم رفت. استاد حسامي محولاتي شعري دارد با عنوان : «براي سنگ مزارم بعد از صد سال ديگه؟!» که آن را با هم مي خوانيم.
« اي عزيزان که در آن دنياييد
هـــمه تان خانم يــــــا آقاييد
اينکه خفته است محمد حسن است
آري اين مرقد مرحوم من است
مدتي بنده هم از لطف خدا
زنده بودم چو شما در دنيا
شهرت بنده حسام الدين بود
مذهب شيعه مرا آيين بود
پي يک لقمه نان داخل صف
عمر من بيهوده گرديد تلف
کار من غصه و غم خوردن بود
روز و شب آرزويم مردن بود
يکشب از بس غم بيجا خوردم
آخر آن سان که شنيدي مردم
مردم و آمدم اندر ته گور
حال فارغ شدم از شر و شرور
پوشش ما همه يک پيرهنه
مثل پيراهنه اسمش کفنه
همه هستيم سبک سير چو باد
باد هم نيست چو ماها آزاد
همه نوريم و سراپا جانيم
آنچه در وهم نيايد،آنيم
نيست در رهگذر ما سدي
يا که بهر گذر ما حدي
مي کنيم از در و ديوار گذر
از دل کوه گذر همچون در
چون کبوتر همه در پروازيم
همه مان همدل و هم آوازيم
بي هلي کوپتر و بي طياره
ما به سيريم به هر سياره
مرده ي ما ز شما زنده تره
از شما بيخبران با خبره
ما در اينجا همه با هم خوبيم
پيش هم محترم و محبوبيم
کاملا امن و امان است اينجا
بهترين جاي جهان است اينجا»
روحش شاد و يادش گرامي باد.
لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=312351
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.