گم مي‌کنم

 

با اجازه حضرت بيدل دهلوي که فرمود:
«چيزي از خود هر قدم زير قدم‌ گم مي‌کنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلم‌ گم مي‌کنم»

من نمي‌فهمم چه دارم دم به دم گم مي‌کنم؟

گرچه مي‌دانم از آن چندين رقم گم مي‌کنم

هرچه را آن دفعه گم کردم کسي پيدا نکرد

پس چگونه من همان را باز هم گم مي‌کنم؟

نزد مردان طريقت دل اگر پيدا کنم

دست و پا پيش زنان محترم گم مي‌کنم

آگهي دادم که شايد يک قلم پيدا شود

يک قلم پيدا شود، يک صد قلم گم مي‌کنم

گاه گاهي در حراجي‌هاي قم پيدا شده است

چيزهايي را که اطراف حرم گم مي‌کنم

مي‌روم بازار اما پول‌هاي بنده را

چون تو پيدا مي‌کني من لاجرم گم مي‌کنم

دلبر من هرچه را خواهد خريداري کنم،

مي‌‌نويسد روي کاغذ مي برم گم مي‌کنم

بعد از آن از روي ذوق و شوق و استعداد خود

چيزهايي هم برايش مي‌خرم، گم مي‌کنم

در همين بازارها از بس که جنس ناب هست

يک گرم دل مي‌برم، دل‌صد گرم گم مي‌کنم

من نمي‌گويم که مرد جنگ و دريايم ولي

ناوگاني را درون يک بلم گم مي‌کنم

دوستاني را که تا ديروز کافر بوده‌اند

در صف سينه زنان، زير علم گم مي‌کنم

بيشتر نخ مي‌دهم البته کارم بخيه نيست

سوزني دارم که شب در ارگ بم گم مي‌کنم

شيخ ما گفته است: «با اين وضع، راه راست را

بنده هم گم مي‌کنم البته کم گم مي‌کنم»

بعد از اين هر غم براي سينه من کوچک است

آن‌قدر کوچک که کنج سينه غم گم مي‌کنم

شور و حالي را که در اشعار بيدل يافتم

ناگهان در يک قر باباکرم گم مي‌کنم

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313284
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.