«کاسب داخلي چهکار کند؟»
شعري از حسن حاتمي بهابادي
«کاسب داخلي چهکار کند؟»
خسته بودم که آمدم از راه
بودم آن روز طاق و بيهمراه
همسرم نزد مادرش رفته –
باز هم، لا اله الا الله
هوس هندوانه کردم من
دو عدد داشتم، يکي دلخواه –
برگزيدم بريدمش با کارد
برکشيدم ز عمق دل يک آه
رنگ آن بود مثل خون قرمز
مزّهاش بود منتها چون کاه !
ميل کردم کمي از آن تحفه
تازه آن هم به زور و با اکراه
خواستم توي چاه ريزمشان
حيفم آمد که پر شود آن چاه
چون که کردم نگاه در سيني
يافتم هندوانه را چيني
گُشنه بودم که پا شدم فوراً
تا پزم چيزي و زنم به بدن
ناشيانه در آشپزخانه
تخم مرغي شکست در روغن
بوي گندي چنان به پا شد که
کرد بيهوش بنده را کلّاً
بود اين بوي گند از که و چه؟
هيچ کس خانه نيست غير از من
تلفن کردم و به او گفتم :
تف به اين زندگي کجايي زن ؟
اين چه تخمي ست توي يخچال است
مال مرغ است يا که راسو ، هَن ؟!!
خانمم گفت : سوپري گفته
گشته وارد تمامشان ز پکن
اثر از شخص مرغ در اين ني
ساختندش ايادي چيني
سجده کردم به حضرت والا
پيش از آني که آيدم لالا
بعد از آن هم به کف گرفتم تس-
بيح تا ذکر گويم و پالا-
يشِ روحي کنم دعا بکنم
بيريا و به دور از آلا-
يش و گفتم : خداي هر دو جهان
حفظ فرماي جاناً و مالا
طلبيدم چه چيزها از او
گفتمش خب بده همين حالا !
مصلحت را قرار ده در اين
پس نگويي نمي شود لا ، لا !
حس نمودم که هرچه مي گويم
گويي اصلاً نمي رود بالا
با نگاهي به سبحه فهميدم
هست زير سر همين کالا !
ديدم اي واي اين که ميبيني
هست تسبيح منتها چيني !
توي بازار هرچه ميبيني
هست از بيخ و بن همه چيني
گيرهي مو و دستهي بيل و
واشر اگزوز و گل و سيني
هست اعضاي ما همه يدکي
گردن و مو و روده و بيني
کفن آوردهاند ضد عذاب
مردهشويي شده است ماشيني
ميدهندت سه سوته يک جين از
مرحمتشان «چزاره مالديني»
گر که مصدوم شد بيار از چين
بدلي از «حسين ماهيني»
فرغون و مداد تراش و اَروسَک
متّه و قرقره و سيب ظميني !
بيت بالا نبود از من که
هست يک بيت بنجل چيني
نشود دير دست خود مالند
توي فرهنگ و شعر آييني
خرده از من نگير قافيهام
گر شده چند دفعهاي چيني
چون زيادند چينيان کلّاً
خرده خواهي بگير حرفي ني !
قالي و زعفران شده وارد
از سوي چين و نيز شيريني
تاير و سوزن و تلمبه و ميخ
برو تا خودروهاي بنزيني
خاک و خون و کتاني و کمچه
لوستر و جنس هاي تزئيني
خارج از حوصله است در يک خط
هرچه در اين جهان تو مي بيني
ميدهم قول بر تو تضميني
همه دارد اتيکت چيني
اقتصاد جهان شده تضعيف
چين نموده است همّه را توي قيف
صادريده به کلّ دنيا جنس
اکثراً کيفيت ندار و ضعيف
هست تقصير ما که ميگوييم
اَه نخر جنس داخلي پيف پيف
جنس ماها که داخل انبار
ميخورد خاک و مي شود توقيف
چين براي خودش شده غولي
کاسب ما شده است خوار و خفيف
مانده مهجور جنس ايران ساخت
شده هي از اچاينه ! تعريف :
«که بود جنس چينيان ارزان
ندهد هيچ کس چنين تخفيف »
هست حکمت يقين در ارزاني
و حمايت ز هموطن تکليف
بايد از هموطن حمايت کرد
تا شود وضع اندکي تلطيف
کم کَمک چرخشان بيفتد راه
تا شود کار رو به راه و رديف
همگي جنس داخلي بخريم
اجنبي تا نياورد تشريف
سگ اين مملکت شرف دارد
مرد و مردانه بر پلنگ حريف
باغ اين مملکت بکن آباد
پشت بنما به اقتصاد کثيف
مي کنم پخش نقل و شيريني
که از اين باغ ميوه مي چيني