چخوف، نويسنده اميد

مجموعه‌ آثار آنتوان چخوف (داستان‌هاي کوتاه، نمايشنامه‌ها، نامه‌ها و سفرنامه) به فارسي بيش از ???? صفحه است که او آن‌ها را در طول عمر کوتاه ?? ساله‌اش (????-????) نوشته است. البته که صرف پرکاري و پرنويسي مزيتي براي يک نويسنده محسوب نمي‌شود، اما وقتي بخش عمده‌اي از اين حجم زياد، شامل قصه‌ها و نمايشنامه‌هاي درخشاني است، موضوع فرق مي‌کند.
با اين حال، قرار نيست درباره‌ نبوغ نويسندگي چخوف هم در اين نوشته‌ صحبت شود؛ بلکه قرار است کمي از اوضاع دروني و بيروني او سخن به ميان بيايد تا ارزش و اهميت کارِ نويسندگي‌اش بيشتر نمايان شود. براي اين موضوع هم منبع من کتابي است به اسم «دلبند عزيزترينم»* با عنوان فرعي «نامه‌هاي آنتوان چخوف و اولگا کنيپر.»
 
کنيپر که بازيگر تئاتر بوده، براي اولين‌بار در ? سپتامبر ???? چخوف را مي‌بيند و اين ملاقات به آشنايي بيشتر آن‌ها و شکل‌گيري رابطه‌اي عاشقانه و در نهايت ازدواج مي‌انجامد؛ رابطه‌ عاشقانه‌اي که تا زمان مرگ چخوف در سال ???? ادامه مي‌يابد. اما آن‌ها بخش عمده‌اي از اين زمانِ حدوداً پنج‌ساله را دور از هم سپري مي‌کنند و ارتباط‌شان بيشتر از طريق نامه‌نگاري بوده (چخوف بيشتر در يالتا سکونت داشته و کنيپر در مسکو. آن‌ها از شروع آشنايي تا مرحله‌اي که به هم عشق مي‌ورزند و بعد از ازدواج، مدام به هم نامه مي‌نويسند. کنيپر بعد از مرگ چخوف هم چند نامه براي او مي‌نويسد.)
 
با اين مقدمه درباره‌ کتاب، مي‌توان وارد بحث اصلي شد. «دلبند عزيزترينم» ??? صفحه است و وقتي کتاب فقط به صفحه‌ ?? مي‌رسد، اولين علائم از بيماري‌هاي مزمن چخوف آشکار مي‌شود. يعني کمتر از يک‌چهارم از نامه‌نگاري‌ها و رابطه‌ اين دو عاشق و معشوق پيش نرفته که چخوف در نامه‌اي از يالتا مي‌نويسد: «شش هفت روز است که در خانه بوده‌ام و اصلاً بيرون نرفته‌ام. خيلي مريض بوده‌ام، تب، سرفه، التهاب.
امروز کمي بهترم و دارم سرحال مي‌آيم اما فکر اين‌که يک هفته است هيچ کاري نکرده‌ام و چيزي ننوشته‌ام حالم را به‌هم مي‌زند. نمايشنامه از سر ميز دارد نگاهي تهديدآميز به من مي‌کند و من هم با شرمساري نگاهش مي‌کنم.» (اين نامه تاريخ ?? سپتامبر را دارد، اما متأسفانه در هيچ جاي کتاب مشخص نيست که ماه‌ها به کدام سال از اين پنج سال نامه‌نگاري اختصاص دارد. يعني نمي‌توان فهميد که چخوف در چندسالگي اين‌ها را نوشته و از بيماري‌اش خبر داده). از همين‌جا شرح کسالت‌ها و ناخوشي‌هاي چخوف شروع مي‌شود و تا پايان کتاب و در واقع پايان نامه‌نگاري‌ها و عمر چخوف، توضيحات او درباره‌ وضعيت جسماني‌اش به تناوب در نامه‌ها تکرار مي‌شود.
البته حتي اگر اين اسناد ارزشمند در مورد اوضاع جسمي چخوف هم نبود، همين عمر کوتاه ?? ساله‌اش گواهي بود بر اين‌که او فيزيک ضعيفي داشته (طنز تلخ ماجرا پزشک بودن چخوف و درمان بيماران بسياري از سوي اين نويسنده است، بي‌آن‌که بتواند براي خودش کاري کند)، اما اين نامه‌ها شرح دقيق‌تري از بيماري او نشان مي‌دهند و بيانگر اين هستند که چخوف بخش عمده‌اي از قصه‌ها و نمايش‌هايش را در حالت بيماري و با ضعف جسماني نوشته است. با اين همه، او در خود تعهد و رسالتي دروني مي‌ديده که بنويسد. حتماً بنويسد. نمونه‌اش همين بخشي از نامه‌اي که در بالا آمد و او از شرمساري‌اش براي ننوشتن نمايشنامه سخن مي‌گويد، بي‌آن‌که عملاً «موظف» به اين کار بوده باشد.
 
اين از اوضاع جسماني چخوف در سال‌هايي که مي‌نوشته. اما درباره‌ دنياي اطراف او؛ کنيپر در يکي از نامه‌هاي بي‌جوابي که پس از مرگ چخوف نوشته و در انتهاي همين کتاب آمده، خطاب به او مي‌نويسد: «منطقه‌ دلخواه تو جايي بود سرسبز، پر از تابش آفتاب.» در چندين جاي کتاب هم علاقه‌ چخوف را به طبيعت و سبزي و گل و گياه در نامه‌هاي طرفين مي‌بينيم.
چنان‌که خودش در يکي از نامه‌هاي اين کتاب مي‌نويسد: «محبوبم هيچ چيزي بهتر از نشستن زير درخت صنوبر و ماهي گرفتن يا ميان مزرعه‌ها قدم زدن نيست.» اما بخش عمده‌اي از آب و هواي روسيه در طول سال، مخالف طبع و ميل او بوده است. نمونه‌اش اين‌جا که در نامه‌اي عنوان مي‌کند: «خانه سرد است. بخاري‌ها داغ هستند، اما گرما نمي‌دهند. حرارت معمول اتاقم ?? يا به ندرت ?? درجه بالاي صفر است.
نمي‌توانيم اجاق روشن کنيم چون نورش چشمانم را اذيت مي‌کند و کار کردن در ?? درجه سخت است.» از اين اشارات به بدي آب و هوا در کتاب «دلبند عزيزترينم» کم نيست و بارها گلايه‌ او را از اين شرايط جوّي مي‌بينيم. اين هم نمونه‌اي ديگر: «هنوز توفان مي‌وزد و من نمي‌توانم کار کنم. هوا خسته‌کننده است. دلم مي‌خواهد در رختخواب دراز بکشم و شيريني بخورم. لوله‌ها ترکيده است و آب هم نداريم. قرار است تعميرشان کنند. هوا باراني است و سرد. حتي در اتاق‌خواب.»
 
نبايد هم فراموش کرد که اين شرايط آب و هوايي براي کسي است که خودش جسمي ضعيف و بيمار داشته و اين وضعيت بر بيماري او هم اثر مي‌گذاشته و بيشتر ضعيف و فرسوده‌اش مي‌کرده است.
تا به اين‌جا اشارات مختصري کرديم درباره‌ وضعيت سلامت و بيماري چخوف و اوضاع آب‌ و هوايي که او در آن مي‌زيست و مي‌نوشت، که هر دو هم ناخوشايند و آزارنده بوده است. حالا در منظري کلان‌تر، اوضاع کشور روسيه را هم بايد به شرايط زيستي چخوف و تأثيري که مي‌توانسته بر نويسندگي‌اش بگذارد، افزود. در اين‌باره همين دو خط از نامه‌هاي او بسيار گوياست: «من کار مي‌کنم اما چندان پيش نمي‌رود. تقصير اين جنگ است و ناراحتي گوارشي چند روز اخيرم. مردم به خاطر جنگ کمتر کتاب مي‌خوانند.»
 
بالاي عبارت «اين جنگ» هم عدد پانويس آمده و در پايين صفحه توضيح داده شده است: «منظور چخوف جنگ روس و ژاپن است که روس‌ها به‌طور فاجعه‌آميزي درگير آن شدند. احساس تحقير ملي بسيار عميق بود.»
 
بدين ترتيب، در نگاه به زيست و زمانه‌ چخوف از منظر کتاب «دلبند عزيزترينم» ، بيشترين چيزهايي که مي‌بينيم، کسالت جسماني و ناخوش‌احوالي است (که چخوف را در ميانسالي به کام مرگ کشاند)، به همراه آب و هواي نامساعد و البته جنگ. هر کدام از اين سه مورد، به تنهايي کافي است تا انساني را به مرز انفعال و خمودگي بکشاند؛ اما چخوف به رغم اين مصائب و شرايط، با عشق و اميدي غريب، بسيار نوشت و درخشان هم نوشت.
 
اين ميزان از اميدواري و استقامت و صبوري، به نظر من يک درس عملي براي همه‌ نويسندگاني است که ممکن است شرايط آن‌ها را نوميد کند يا از ميدان به در ببرد. البته که ما هم نويسندگان بزرگي داشته‌ايم و داريم که در شرايطي دشوار، با صبر و اميدي عظيم نوشته‌اند و مي‌نويسند. حتي در گذشته‌هاي دور، شاعر توانمند ما يعني خاقاني شرواني، آن همه شعر درخشان را پس از مرگ فرزند، مرگ همسر محبوب، مرگ عموي عزيزش (که استاد او هم بوده)، دو بار به زندان افتادن و … نوشته است.
 
حتي خود اين مصيبت‌ها و تلخ‌کامي‌ها نه تنها او را از پاي درنياورده بوده‌، بلکه دستمايه‌اي براي سرودن‌هايش به شمار رفته‌است. با اين همه، در اين‌جا سخن درباره‌ نويسنده‌ بزرگي است به نام آنتوان چخوف با قصه‌ها و نمايشنامه‌هايي که خارج از زمان ايستاده‌اند و همچنان مي‌درخشند و زيبا و خواندني‌اند؛ نويسنده‌اي که شرح مختصري از احوالاتش به همه‌ آن‌ها که سوداي نوشتن يا خلق اثري هنري را دارند، نشان مي‌دهد که انسانْ پيروزي اراده است.
* دلبند عزيزترينم: نامه‌هاي آنتوان چخوف و اولگا کنيپر، مترجم: احمد پوري، چاپ اول: تابستان ????، تهران، نشر باغ نو     / ايسنا
 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313396
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.