نگاهي به «طنز» در شعرِ «منوچهر نيستاني» – قسمت اول
اشاره: بررسي طنز در شعر «منوچهر نيستاني»، در دو بخش محتوايي و ساختاري صورت گرفته است. نخست در تحليلي مضموني و محتوايي، ضمن ارائه نمونههايي از طنزآفريني در شعر اين شاعر معاصر، به بررسي مفهومي و محتوايي اشعار طنز و طنزآميز منوچهر نيستاني پرداخته شده است. در بخش بعدي، با توجه به برخي ابزارها و شگردهاي ساخت طنز، بهرهگيري شاعر از اين شيوهها در طنزآميز کردن شعر مورد تحليل و بررسي قرار گرفته و نمونههايي از سرودههاي طنز و طنزآميز نيستاني ارائه شده است.
بخش نخست اين مقاله را در ادامه ميخوانيد.
مروري بر زندگي شاعر
منوچهر نيستاني در چهارم مردادماه ۱۳۱۵ در کرمان متولد شد. آموزش ابتدايي را در کرمان به پايان برد. تحصيلات متوسطه را ابتدا در کرمان و پس از آن در تهران در مدرسه دارالفنون ادامه داد.
نيستاني نخستين شعرهايش را در روزنامه «بيداري»، «هفتواد» و «انديشه» کرمان منتشر کرد و شعرهاي تند سياسياش نيز با نامهاي مستعار در «چلنگر»، «توفيق»، «رزم» و «مردم» چاپ ميشد. او نخستين مجموعهشعرش را با نام «جوانه» در سال ۱۳۳۳ در کرمان (انتشارات خواجو) منتشر کرد.
نيستاني در ابتدا به دانشکده ادبيات راه يافت ولي در سال ۱۳۳۴ به دانشسراي عالي تهران رفت و در رشته ادبيات فارسي مشغول به تحصيل شد. در سال ۱۳۳۷ پس از فراغت از تحصيل، مجموعهشعر «خراب» را منتشر کرد. او همزمان در همان سال، «روانشناسي و دشواريهاي تربيتي» را ترجمه کرد و بعد به تصحيح کتاب «خارستان»، اثر حکيم قاسمي کرماني، اهتمام ورزيد.
نيستاني در سال ۱۳۵۰ سومين مجموعهشعرش با نام «ديروز، خط فاصله» را در انتشارات رز منتشر کرد. در سال ۱۳۵۷ از آموزش و پرورش بازنشسته شد و پس از آن، شعرهاي «دو با مانع» و «مادر من» که شعرهاي پس از «ديروز، خط فاصله» است، منتشر شد.
منوچهر نيستاني ۲۹ اسفندماه ۱۳۶۰ در سن ۴۵سالگي در تهران درگذشت. علت مرگ او سکت? قلبي بود.
تحليل محتوايي شعرهاي طنز و طنزآميز منوچهر نيستاني
منوچهر نيستاني از شاعران دهههاي ۴۰ و ۵۰ است که در شعرهايش به دغدغههاي انسانهاي فرودست و بيهودگي دنيا ميپردازد. نيستاني، دغدغههاي اجتماعي دارد؛ او وضع موجود را در شعرهايش ترسيم ميکند و اين ترسيم در پارهاي از اوقات با سياهانديشي و پوچگرايي گره ميخورد و البته با انتقاد و طنز همراه ميشود.
رگههايي از شوخطبعي و طنز را ميتوان از همان نخستين دفتر شعر نيستاني، «جوانه» که حاصل حال و هواي نوجواني و جواني اوست، يافت:
شايد از کار و بار ما، بدجنس
برده بويي، چنين گمان دارم
چه پس از سالها که در راهش
دل خون، چشم خونفشان دارم
داده امروز وعد? ديدار
من هم امروز امتحان دارم
(نيستاني، ۱۳۸۲: ۹)
و يا اين مثنوي:
عجب! اين چراغ است بالاي چوب
و يا نور سيگار، آقاي چوب؟
اديسون! همين نقطه قرمز است
که ابداع آن نزد تو معجز است
همين نقطه، برگ مباهات توست
که با فندکش ديد نتوان درست
نه، خيلي ببخشيد! اين برق ماست
که تاريک چون قلب اربابهاست
فقط برق وارفته ما بوَد
که شرمند? نور لمپا بود
ز تو – اي اديسون! – بشر تا ابد
به تکريم يادآوري ميکند
مگر وامخواهي از اينجا گذشت
که روي تو اينگونه بيرنگ گشت
مگر زار و بيپول همچون مني
که اينگونه بيرنگ و ناروشني…
و توضيح چراغ:
غم روشنانديشگان عزيز
که دادند جانانه، جان عزيز
به راه بلندي و بهبود خلق
گزيدند بر سود خود، سود خلق
غم اينهمه طفل کور و کچل
که چون کرم لولند در هر محل
به ضرب کتک هي ز بر ميکنند
چرند و چرند و چرند و چرند
همه متّحدّانه با هم شدند
براي من بينوا غم شدند
گرفتند از جان من، رنگ و نور
به ميل و رضايت؟ نه جانم، به زور!
(همان: ۱۰)
«يکي از مهمترين ويژگيهاي شعر نيستاني، طنز خاص اوست. نيستاني گويا در زندگي شخصي هم آدمي بوده که احساسات واقعي و افکارش را هميشه زير لايهاي از طنز و شطحگويي پنهان ميکرده و استنباط و دريافتش را از وقايع، صريح و مستقيم نشان نميداده. اين ويژگي تا حدي در بعضي اشعارش هم نمود يافته…» (صراف، ۱۳۸۲: ۶۳).
ميتوان طنز نيستاني را يکي از نمونههاي برجسته در طنز اجتماعي قلمداد کرد؛ طنزي که سرشار از انتقاد و اعتراض است اما اعتراض و انتقادي هنرمندانه و شاعرانه.
«طنز نيستاني جانمايه و جلوه و جلايي خاص و درخور تأمل داشت. اعتراض وي به ظاهرسازيها، فريبکاريها و بيبندوباريهاي محسوس و ملموس در سطح جامعه، آنهم بيملاحظه و بهصراحت، در طنز گزندهاش بهروشني قابل ملاحظه است.» (نيکنفس، ۱۳۸۴: ۱۰۰)
علي باباچاهي، شاعر معاصر، شاعري منوچهر نيستاني را قلندرانه ميداند و ميگويد: «اگر شعر قلندرانه را مبتني بر تعزل و شور و شيدايي و دمغنيمتداني بدانيم، شعر منوچهر نيستاني را در صورتي ميتوانيم زير اين عنوان قرار دهيم که عنصر طنز، اعتراض، احساسي متفکرانه نسبت به طبقات فرودست جامعه، قدري پوچي و بيهودگي، اندکي خراباتيگري و مايههايي از جهاننگري امروزينه را به آن بيفزاييم.» (باباچاهي، ۱۳۸۴: ۵۴)
او درباره بهرهگيري نيستاني از طنز در شعر مينويسد: «در شعر ميتوانيم با کمک شگردها و تمهيدات خاص و تصوير و تخيل، به ساماندهي جهاني بپردازيم که براي ما ناشناخته است. نيستاني زحمت سر و سامان دادن به جهاني ناشناخته را کموبيش به عهده عنصر طنز ميگذارد. نکته درخور توجه اين است که رويکرد به طنز در دهه ۴۰ و ۵۰ جز در کار تني چند از شاعران، چندان به چشم نميخورد. نيستاني اما به اين دلبر يغمايي، توجهي خاص دارد…». (همان: ۴۱)
يکي از شعرهاي نيستاني که ميتوان آن را اثري برجسته و ماندگار در عرصه شعر طنز دانست، شعر «امتحان» اوست:
(استاد:)
– اسمت؟
– ببخشيد، «احمد»
– خب! با امتحان چطوري؟
احمد: – (سکوت)
– «ابلاغ» با «الاغ» چه ربطي دارد؟
– «ابلاغ» را «الاغ» نميفهمد…
– ها، ها، هاي!
بد، بد، خيلي بد!…
(نيستاني، ۱۳۸۴: ۱۲۱)
گردآورند? «گزين? اشعار منوچهر نيستاني» در پيشگفتار اين کتاب، با اشاره به شعر «امتحان» مينويسد: «نيستاني با حوصل? تمام، جلسه امتحاني را مجسم ميکند و گفتوگو يا پرسش و پاسخي را بين استاد و يکي از شاگردانش برقرار ميسازد. در اين شعر، موضوعات مختلفي که درواقع چيزي جز سوالات امتحاني نيست، پيش کشيده ميشود و شاعر در شعرش از موضوعات ظاهراً مهم و مسلط، قدرتزدايي ميکند و ابهت تصنعي آنها را به ريشخند يا -به قول امروزيها- به بازي ميگيرد. به هر صورت، رنگ دلپذيري از طنز بر بيشتر شعرهاي خوب اين کتاب پاشيده شده است.» (باباچاهي، ۱۳۸۴: ۴۲)
ادامه دارد
منابع:
– باباچاهي، علي، گزينه اشعار منوچهر نيستاني (پيشگفتار)، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.
– صراف، غلامرضا، يادداشت «خط فاصله- امروز»، فصلنامه گوهران، ش۲، تهران، زمستان۱۳۸۲.
– نيستاني، منوچهر، گزينه اشعار، به کوشش علي باباچاهي، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.
– نيستاني، منوچهر، يادداشت «وصيتنامه ادبي»، فصلنامه گوهران، ش۲، تهران، زمستان۱۳۸۲.
– نيکنفس، حميد، از خواجو تا… (گزيده آثار طنز و کاريکاتور استان کرمان)، موسسه فرهنگي هنري مفرغ، چاپ اول، کرمان، ۱۳۸۴.