ما شوهرانِ جام بلا سرکشيدهايم
ما شوهرانِ جام بلا سرکشيدهايم
زحمتکشانِ دير به منزل رسيدهايم
از صبح تا جنازه شدن، کار ميکنيم
يعني تمام هستي خود را دويدهايم
کو فرصتي براي کمي رفع خستگي
کي در کجا دو ثانيه راحت لميدهايم
با دست پر به خانه رسيدن مرام ماست
نقدي اگر نمي شده قسطي خريدهايم
در شيب هاي تند تورم نماندهايم
تا اوج برجهاي مخارج پريدهايم
سوپرمنيم، غول چراغيم، رستميم
حتي کباب «هوبَره» در سفره چيدهايم
اما دريغ و درد که از چشم همسران
چيزي شبيه قايق در گِل چپيدهايم
از مادرانشان که فقط نيش ميخوريم
از خواهرانشان متلکها شنيدهايم
از آن طرف، دخالت داداشهايشان
درگير با تهاجم چندين پديدهايم
«برما بسي کمان ملامت کشيدهاند»
خونين دلانِ رنگ تبسم نديدهايم
«ثبت است بر جريده ي عالم دوام ما»
واگويههاي ناب هزاران قصيدهايم