شمع را کُشتي
در زمين کربلا، از کشت و کشتار، اي يزيد!
عالم اسلام را کردي عزادار، اي يزيد!
تا که بنمايي پريشان، خاطر اخيار را
جمع کردي دور خود يکعده اشرار، اي يزيد!
دوستان خويش را دادي مقام و منزلت
ابنسعد و خولي و شمر جفا کار، اي يزيد!
هرکسي بگشود بر کارَت زبان اعتراض
برکنارش ساختي فيالفور از کار، اي يزيد!
آن جماعت را که از حکم تو پيچيدند سر
يا نمودي قتل عام و يا زدي دار، اي يزيد!
عدهاي را با مقام و سيم و زر دادي فريب
تا خريدي دين آنها را به دينار، اي يزيد!
تا کني رجالهها را سير با خرما و نان
پيش آنها ريختي خروار خروار، اي يزيد!
کور کردي چشم عقل عدهاي را از طمع
بعد آنها را فرستادي به پيکار، اي يزيد!
جنگ با نور هدايت، جنگ با شمع خرد
شمع را کشتي و کردي عرصه را تار، اي يزيد!
بودي از سير فلک غافل، که بهر انتقام
از نيام آيد برون، شمشير مختار، اي يزيد!