شاعران وارث آب و خرد و روشنياند
مرتضي اميري اسفندقه را سالهاي سال است که ميشناسم؛ حتي پيش از آن روزي که او را ببينم و طرح يک دوستي عميق شکل بگيرد. هر اهل شعري که مرتضي را از نزديک و در رابطهاي صميمانه ميشناسد بيترديد او را متعلق به گروه شاعران رها شدهاي مي بيند که دنيا را از دريچه ديگري نگاه ميکنند و سلوکي ديگرگونه دارند. مرتضي براي من غير از آنکه هميشه رفيقي پر از مهر و محبت و سرشار از شعر و شعور بوده و هست، ياوري است که هرگز براي ياري رساندن، پا پس نميکشد. اغراق نميکنم. مرتضي شاعر است و جان زلال و قلب عاشقي دارد.
اينها را گفتم تا بگويم که چقدر خوب ميشود اگر همه سياستمداران دنيا يک دستيار شاعر داشته باشند تا شايد از اساس، نگاهشان به کار و وظيفه و زندگي و مرگ و … ديگرگون شود که اگر چنين شود، بيرحمي و خودمحوري، جاي خود را به محبت و يگانگي خواهد داد و آنگاه آدمها به جاي آنکه شبانه روز نگران منافع خود باشند، به فکر منافع همه مردم جهان خواهند بود و اين است معناي يگانگي انسانها که فراتر از درک قشري و سطحي ناشي از جدا دانستن منافع شخصي از منافع جمعي است. اگر دريا آلوده شود همه قطرهها آلوده ميشوند و انسانهاي تمدنزده امروز نيز چنينند. من اهميتي به حواشي اين حکم جناب زاکاني نميدهم و فارغ از غوغاسالاريهاي هميشگي در دنياي سياست و اتهام زني و آبروبري، في نفسه به خاطر انتخاب درست يک شاعر اصيل در کنار يک مسئول اثرگذار، اين قدم مفيد را به فال نيک ميگيرم. مرتضي اميري اسفندقه هرکجا که باشد مفيد و اثرگذار است چون از لايههاي سطحي زندگي عبور کرده و از دريچه مهر به جهان مينگرد.