سر را به خاک درگه حيدر (ع) نهادهام
امشب هواي ميکده و پير کردهام
باز آرزوي باد? شبگير کردهام
ساقي بيا که رنج خمار است در سرم
از زهد خشک، گرد و غبار است در سرم
ساقي رسيد و رنج خمارم ز ياد رفت
زلفي فشاند و خرمن زهدم به باد رفت
گرد از بساط عقل برانگيز، ساقيا
شور جنون به ساغر من ريز ساقيا
ديوانهام، بريز که ديوانهتر شوم
اي شمع من، بخند که پروانهتر شوم
ساقي، به ساغر ِدل سنگم شرر بريز
لعل مذاب پر کن و ياقوتِ تر بريز
تا کوي چشمِ ميزدهات، مست رفتهام
افتادهام به پايت و از دست رفتهام
از دست عشق تو قدحي پر گرفتهام
يک جرعه نوش کردهام و گُر گرفتهام
بالله که غير روي تو، بدري نديدهايم
جز گيسوان تو، شب قدري نديدهايم
.
«دي پيرميفروش که ذکرش به خير باد»
در جام باده روي تو را ديد و مژده داد:
روزي که ميچکد شفق از فرق آفتاب
جان ميدهد سپيدهات از شوق اين خضاب…
??
روحم به رقص آمده زانوار منجلي
هوهو کنان فتاده به ذکر: عليعلي
سر را به خاک درگه حيدر (ع) نهادهام
يعني به دوشِ عرشِ خدا سر نهادهام
او جلوهگاه مطلق انوار سرمد است
در يک کلام، آينهدار محمّد (ص) است
دل سائل است بر درت اي شاه «هلاتي»
سهمي مگر ز عشق خود او را کني عطا
درياب اين اسير ِ فقير ِ يتيم را
نو کن دوباره شيوه و رسم قديم را…