سریال یاغی را با جوگیرها نبینید
سریال یاغی را با جوگیرها نبینید
نویسنده: علیرضا عبدی
هشدار: احتمال لو رفتن قصهی فیلم زیاد است. دقیقا ۶۳ و نیم درصد.
سریال یاغی جدیدترین ساختهی محمد کارت این روزها نقل محافل شده است. یعنی شما هرکسی را در خیابان میبینید یا ساک ورزشیاش را برداشته و به باشگاه میرود، یا ساک ورزشیاش را برداشته و از باشگاه برمیگردد و میخواهد برود تتوی «یاغی» بر اندام بلورین خودش نقاشی کند.
هرچند عدهای هم هستند که شناسنامه بهدست، میخواهند اسمشان را به «اَبرا» تعویض کنند که یا پدر و مادرشان و یا ثبتاحوال اجازه نمیدهد. (چرا حالا دوستای ما باید اسمشون رو عوض کنن؟ مگه کامبیز و اسکندر چشونه؟!)
سوای اینها، با گذشت بیش از نیمی از سریال (که به گفتهی بچههای بالا ۲۳ قسمته)، میتوانیم نگاه هوشمندانهتری به سریال یاغی داشته باشیم.
فیلمنامه
بنابر تیتراژ سریال، فیلمنامه با نگاهی بر رمان «سالتو – مهدی افرورمنش» نوشته شده است.
همین نکته کافی بود تا ملت کتابخوان (و اندکی جوگیر) همیشه در صحنهی ما با مراجعه به کتابفروشیها فیهاخالدون این رمان را درآورند. (خودشون گفتن نگاه… مثلاً نگاه از فاصلهی دوسه کیلومتری!)
داستان تا قسمت سوم بیشتر عین رمان پیش میرفت تا اینکه تا قسمت ۱۰ و ۱۱ اینقدر خردهپیرنگ (همون شاخ و برگ) به داستان اضافه شد که کمکم داشتیم نمیفهمیدیم که چه شده…
اینقدر شخصیتهای فرعی و نامرتبط با خط اصلی را برایمان شرح و بسط میداد که اگر قصد ازدواج با یکی از آنها را داشتیم دیگر نیازی به تحقیقات نبود.
هرچند حالاحالاها به خط اصلی برگشته و در این بیآبی، مشغول کمک به سدهای کشور است.
مثلاً لزومی نداشت که قضیهی اسیدپاشی و گمشدن آتی (شاید هم عاطی… کاش از حشمت فردوس برای این نامگذاری اجازه میگرفتن.) ۶ قسمت و بلکه بیشتر ادامه پیدا کند!
دیالوگها هم خیلی کتابی است و عارفانه. طبقهی پایین و متوسط و بالا هم ندارد، اگر بین مکث دیالوگها، اینتر بزنی… تبریک میگویم، شما یک کتاب شعر سپید نوشتهاید.
کلیشهها هم که قربانش برویم، همهجا هستند.
آدم خلافکار و منفی داستان، بیلیارد بازی میکند. اتفاقاً هم خوب بازی میکند! آب پرتقال در وعده صبحانه مینوشد! فقط مانده حوله تنپوش و تردمیل که با آنها به جنگ آقا ماشاالله (سریال خانه به دوش) برود.
بازیگری
پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی اینقدر اسطوره هستند که ما کی باشیم که ازشان انتقاد کنیم.
ولی خب قبول کنید که بازیِ همیشگی طناز را شاهدیم که همهجا شاهد بودیم (و شاید خواستیم شاهد باشیم!) کلا طناز یک چیز بلد است؛ میآید اگر دستگیر و اعدام نشود، بازی میکند میرود. (البته باید در بازی، متاعی ناب هم باید باشد.)
او در این سریال هم انگشتشمار سکانس خوب دارد. مخصوصاً آن سکانسهایی که نیست!
پارسا پیروزفر آن بهمنی نیست که میخواهیم. (دی و اسفند هم نیست. هرهرهر) یعنی او خیلی کامل و پخته نیست.
درست است از یکسری کار خلاف سنگین توبه کرده اما باید بهتر میبود. تکلیفش هنوز مشخص نیست! (یه چِشهی خاصی توی بازیش برای مخاطب داره.)
البته که طناز و پارسا، زوج خوب و مکملی را هم ندارند.
علی شادمان در جایگاه شخصیت اصلی سریال، خوب است اما یکنواخت نیست.
بعضی جاها آن یاغیِ سریال یاغی را گم میکند. انگار که امتحان پاتختهای دارد، تیپ و لهجه و اندکی بریدهبریده حرف زدن را فراموش میکند و عین آدمیزاد میشود.
هرچند گاهی هم اغراق شده بازی میکند و حرکات بدن اضافهای ازش سر میزند.
رحمان (مهدی حسینینیا) خوب بازی میکند. قشنگ هم دل و دماغ پُری دارد، خدا نکند که جایی عطسهاش بگیرد. کاش فقط اندکی کلاهش را در خانه بردارد تا سرش کمی هوا بخورد.
آتی (شاید عاطی) و امیر جعفری و دستگاه پُز امیر جعفری (سازمان امور مالیاتی حرف من رو نشنیده بگیره انشاءالله) از ماندگاران این سریالاند.
اندک بازیِ فرهاد اصلانی و عباس جمشیدی اینقدر خوب هستند که باید یه اشاراتی کنیم و رد شویم.
نیکی کریمی هم بعد از مدتها که فقط نیکی کریمی ازش دیده بودیم حالا کمی نوید محمدزاده هم شده که طبق یک اتفاق دمدستی عمرش به دنیا نبود.
کارگردانی
محمد کارت که تخصص اصلیش مستند است، توانسته از پس این پروژه بربیاید اما در بازی گرفتنِ اصولی و خیلی خوب، از بازیگرانش درمانده است.
سکانسهای کشدار و الکی، اسلوموشنهای اندکی الکی در قسمتهای اخیر، موجب تخریب کار شده. هرچند استفادهی آگاهانه از دوربین روی دست، به تقویت کار کمک کردهاست.
اما در آخِر
یاغی تابهحال، یک اثر متوسط بوده که در این روزهای تیره و تار نمایش خانگی (در کنار کشوقوس ساترا و صداوسیما و…) توانسته برای خودش مخاطبی دست و پا کند.
به عبارتی، در بیابان کفش کهنه نعمت است. امیدواریم در ادامه نیز، بیشتر افت نکند و به چند قسمت ابتدایی سریال که بسیار درخشان بود، برگردد.
پایان
برای مطالعه نقد سایر فیلمها اینجا کلیک کنید.