زبان سهل سعدي و سهلانگاري ما
در تقويم روزهايي با عناوين خاصي مشخص شدهاند؛ روز فلان يا روز جهاني بهمان. بعضيها در فضاي مجازي کارشان اين است که مناسبتهاي تقويمي را تبريک يا تسليت بگويند. نميدانم براي اين کار حقوق هم ميگيرند يا نه! چون کارشان را خيلي دقيق انجام ميدهند و وجدان کاري دارند. کاش اينقدر (نويسند? يادداشت انگشتهاي شست و اشارهاش را محکم به هم فشار ميدهد تا «اينقدر» را خوب نشان دهد.) از وجدان کاري ايشان را، بعضي از مسئولان عزيز داشتند.
در تبريک يا تسليت گفتن مناسبتهاي مختلف، بين کارشناسانِ فضاي مجازي (در فضاي مجازي همه کارشناس هستند!) اختلاف نظر زيادي وجود دارد. مثلاً يک نفر روز جهاني فلان را تبريک ميگويد، بعد يک نفر ديگر ميآيد و شاکي ميشود که اين روز اصلاً تبريک ندارد! چون اين روز به دليل سختيهاي فراواني که فلاني کشيده است، روز فلان نامگذاري شده است. يا يک نفر ديگر ميگويد که اصلاً اين روز اشتباه نامگذاري شده و بايد روز ديگري يا شخص ديگري را به اين مناسبت اختصاص ميدادند! هم? نفرات هم خيال ميکنند که حق با خودشان است! اما يکي از روزهايي که همه تبريک ميگويند و در آن اختلاف نظري نيست، اول ارديبهشت، روز بزرگداشت سعدي است.
سعدي آنقدر بزرگ است که نميشود برايش بزرگداشت نگرفت. نوشتههايش هم آنقدر دلنشين است که نميشود روز بزرگداشتش را تبريک نگفت و با سطري يا بيتي از او ياد نکرد. کسي هم اعتراض نميکند که چرا روز بزرگداشت سعدي اول ارديبهشت است. شايد دليلش اين باشد که خود سعدي در ديباچ? گلستان آورده است که:
اول ارديبهشت ماه جلالي
بلبل گوينده بر منابر قضبان…
سعدي غزلياتش را به زباني نوشته است که با شاعران ديگر خيلي فرق دارد! براي من هنوز مشخص نشده که ما امروز به زبان غزليات سعدي حرف ميزنيم يا سعدي ديروز به زبان امروزي ما غزل گفته است! دليلش هرچه که باشد، اتفاق شيرين و دلپذيري است. نوشتههاي سعدي به سهلِ ممتنع بودن معروفاند. يعني نوشتنش ظاهراً کاري ندارد اما اگر بخواهيد مثل او بنويسيد، مغزتان رگبهرگ شده و دود از کلهتان بلند ميشود!
آيا همين که بزرگداشت اين نابغ? ادبيات جهان را تبريک بگوييم و روز اول ارديبهشت غزلي از او بخوانيم کافي است!؟ آيا نبايد سعي کنيم بيشتر دقت کنيم؟ اما سهل بودن زبان سعدي، گاهي باعث سهلانگاري ما ميشود. اگر آثار خاقاني را بخوانيم، شايد مجبور بشويم بيشتر دقت کنيم که هم اشتباه نخوانيم، هم معنياش را درست متوجه بشويم! اما شايد سادگي و صميميت غزليات سعدي است که باعث اشتباه ما ميشود. ديدهام که ميگويم ها! حتي در بين اهالي قلم هم ديدهام! يک مثالش کلم? «رقيب» است که امروز به معني حريف و هماورد استفاده ميشود اما در روزگار قديم به معني نگهبان و مراقب بوده است.
سعدي در ابياتي از «رقيب» استفاده کرده است که ميتوانيم با معني امروزي هم آنها را بخوانيم (گرچه منظورش همان معني ديروزي بوده است)، مثل اين بيت:
هرکه به جور رقيب يا به جفاي حبيب
عهد فرامش کند مدعي بيوفاست
اما در ابياتي اصلاً نميتوانيد «رقيب» را به معني امروزي بخوانيد. مثل اين:
شيرين به در نميرود از خانه بي رقيب
داند شکر که دفع مگس بادبيزن است
شيرين که قصد ندارد با رقيب (حريف) خودش بيرون برود! اينجا کاملاً مشخص ميشود که «رقيب» يعني مراقب و نگهبان. مراقبي که سعدي نقش بادبزن را به او داده است تا مگس (عاشق) بيچاره را بپراند!
من وقتي به اين جزئيات دقت ميکنم، از خواندن غزليات سعدي بيشتر لذت ميبرم؛ شما را نميدانم!