در حلقه رندان دل از من برد و روی از من نهان کرد
در حلقه رندان دل از من برد و روی از من نهان کرد
نویسنده: عاطفه نظارتیزاده
توصیف من از در حلقه رندان به دو جلسه اخیر آن مربوط میشود، چون قبل از آن اصلا نمیدانستم جلسهای به این نام وجود دارد (هرچند عواملش ادعا میکنند ۲۰ سال قدمت دارد).
حتی نمیدانستم دفتر طنزی در حوزه هنری وجود دارد و ارتباطم با حوزه هنری هم در حد تماشای رایگان فیلمهای جشنواره فجر قبل از کرونا بود.
بالاخره به نحوی با دفتر طنز و در حلقه رندان آشنا شدم. ظهر روزی که میخواستم به اولین جلسه بیایم، وقتی به همکارم که آدم خیلی بامزهایست گفتم قصد دارم در جلسه طنز (در حلقه رندان) شرکت کنم، نگاه عجیبی کرد و گفت؛ از همان جلساتی است که یه نفر شعر میخواند، بقیه برایش دست میزنند؟! و خیلی هم احساس فرهیختگی و بامزگی دارند؟!
متاسفانه توصیفش با واقعیت جلسه مو نمیزد؛ اما از آنجایی که جای دیگری نداشتم که بروم، بیخیال مضحک بودن جلسه طنز از نگاه یک آدم طناز شده و با خودم گفتم؛ من هیچ وقت انقدر آدم بامزهای نبودم که جلسه طنز برایم بیمزه باشد، پس به جلسه میروم.
در حلقه رندان دل از من برد
دقیقا مشابه توصیف همکارم افرادی آمدند، شعر خواندند و ما هم دست زدیم برایشان؛ اما برخلاف نظر او، من اهالی دفتر طنز را واقعا فرهیخته و بامزه یافتم، شاهدش هم این که جلسه اولی که رفتم یک دوست نویسنده و شاعر پیدا کردم و جلسه دوم یک دوست موزیسین! کجا این همه فرهیخته رو یکجا با هم دارد؟!
و البته هیجانانگیزترین قسمت جلسه وقتی بود که در مسابقه بانمکترین جمله به آدم فضاییها نفر سوم شدم و روی سن رفته و جایزه گرفتم.
در حالیکه این سؤال در ذهنم میچرخید که آیا هدیه نفر اول و دوم چقدر بیشتر از من است؟
داشتم اندک اندک شیفته در حلقه رندان و سلیقه داورانش میشدم که مجری اعلام کرد جلسه بعدی در حلقه رندان، پاییز و پس از ماههای محرم و صفر برگزار میشود.
اینجا بود که حضرت حافظ در تقاطع حافظ و سمیه حاضر شده و در گوش من گفت؛ دل از من برد و روی از من نهان کرد… خدا رو با که این بازی توان کرد.
پایان
برای مطالعه سایر طنزهای ارسالی اینجا کلیک کنید.