خرده جنایت های زن و شوهری یک نمایشنامه جذاب است
خرده جنایت های زن و شوهری یک نمایشنامه جذاب است
نویسنده: مهدی صالحی
خرده جنایت های زن و شوهری نمایشنامهای کمدی درام نوشته اریک امانوئل اشمیت نمایشنامه نویس، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که در سال ۲۰۰۴ میلادی به رشته تحریر درآمده است و تا به حال به بیش از ۵۰ زبان در سراسر دنیا ترجمه گردیده و چندصد نمایش نیز بر اساس همین نمایش نامه اجرا شده است.
این نمایش نامه که در ژانر درام، جنایی و کمدی نوشته شده، داستان یک زن و شوهر به نامهای ژیل و لیزا است که تنها مشکلی که دارند میخواهند سر به تن دیگری نباشد ولی دوری یک دیگر را هم نمیتوانند تحمل کنند.
داستان از آنجا شروع میشود که ژیل بر اثر یک حادثه در منزل و آسیبی که به سرش میرسد به بیمارستان منتقل میشود و بعد از پانزده روز از بیمارستان مرخص شده و به خانه برمیگردد.
اما او فراموشی گرفته و حالا این لیزا همسر ژیل است که سعی میکند به او کمک کند تا خاطرات گذشته خود را به یاد بیاورد. ولی این همه ماجرا نیست.
لیزا حس زنانه اش برای تغییر شوهرش به آنچه که او دوست دارد برانگیخته میشود و تصمیم میگیرد شوهری نو از ژیل بسازد و شروع میکند به بیان کارهایی که دوست داشته ژیل انجام دهد ولی او انجام نمیداده.
مثلا میگوید: «تو عجیب ترین مرد دنیایی عاشق خرید و آنچنان در مورد لباسهایم نظر میدهی که انگار یک متخصص مد میخواهد نظر بدهد ما با هم ساعتهای زیادی را در پاساژها میگشتیم و تو از این کار لذت میبردی.»
یعنی اگر واقعا مردی باشد که چنین خصلتی داشته باشد میتوانیم بگوییم آن مرد همان تک سوار اسب سفید رویاهای زنانه است.
اما این همه ماجرا نیست بلکه ژیل فراموشی نگرفته است و به خوبی میداند که آن شب چه اتفاقی افتاد ولی میخواهد بداند چرا کار به اینجا کشیده شد، البته ژیل هم آدم صاف و صادقی نیست او مردی خود شیفته است که تمام کتابهایی را که نوشته بجز یکی را به خودش تقدیم کرده است و طبق گفته لیزا یک بار قصد جان او را نموده.
کتاب خرده جنایت های زن و شوهری کتابی است سراسر تناقض و ایجاد حس تعلیق که چه اتفاقی برای این دو میافتد.
یکی از نکات جالب توجه این است که تمام این ماجرا در یک خانه اتفاق میافتد. آن هم نه تمام خانه، بلکه هال.
ولی نویسنده با استفاه از تمام فضای اتاق که شامل مبل دو نفره با فنرهایی برای روشن فکری که لیزا آن را اینگونه توصیف میکند:
«ژیل روی مبل مینشیند. از درد، صورتش در هم میرود.
ژیل: فقط پارچهاش نیست که باید عوض شه، فنرش هم پدر آدمو درمیآره.
لیزا: فنر روشنفکری.
ژیل: ببخشین؟
لیزا: به عقیدهی تو یک مبل درست و حسابی باید ناراحت باشه. اسم این فنری رو که توی ران چپت فرو میره گذاشته بودی فنر روشنفکری، عقربههای ذهن، سیخ هوشیاری!
استفاده درست از تمام این عوامل صحنه توانسته است ما را با جای جای خانه این زوج آشنا کند.»
از طرف دیگر گفتگوهای مطرح شده به نوعی است که انسان را به شک و دودلی در مورد عشق و علاقه این دو به هم وا میدارد مثلا در بخشی از کتاب آمده است:
«ژیل [خطاب به لیزا]: از کجا بدونم که همینجوری به بیمارستان نرفتین مثل اونایی که به مراکز حیوانات گمشده میرن؟ و وقتی بخش بیمارهایی که حافظهشونو از دست دادن، میگذشتین، با خودتون گفتین حالا بد نیست یکیشونو به سرپرستی قبول کنم. چشمتون که به من افتاد گفتین: «این خیلی مامانیه، خیلی جوون نیست. ولی چشمهای مهربونی داره، تر و تمیز هم به نظر میرسه. میبرمش خونه و بهش میقبولونم که زنشم!»
حتی در این اینجا هم ژیل آنچنان از خود تعریف میکند که انگار یکی از بزرگ زادگان و پادشاهان است و این تکبر و غرور هر دو نفر جذاب و دیدنی است.
در مجموع خواندن این نمایش نامه و یا دیدن تئاتر آن که به زبان شیرین فارسی هم ترجمه شده است میتواند لذت بخش باشد.
میتوانید این کتاب را در این لینک آنلاین بخوانید و یا از این لینک به صورت فیزیکی تهیه کنید.
برای مطالعه معرفی سایر کتابها اینجا کلیک کنید.
پایان