حق استاد
گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آن چه مرا گفت استاد
ياد باد آن که مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت ياد
هيچ يادم نرود اين معني
که مرا مادر من، نادان زاد
پدرم نيز چو استادم ديد
گشت از تربيت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
که به تعليم من اُستاد اِستاد
هر چه ميدانست آموخت مرا
غير يک اصل که ناگفته نهاد:
قدر استاد نکو دانستن
حيف استاد به من ياد نداد
گر بِمُردست روانش پر نور
ور بُوَد زنده خدا يارش باد