بيلان زندگي

وقت گرما ز تن خويش عرق باريديم

فصل سرما ز نداري همگي چاييديم

سفره‌ي خالي از قاتق و نان را همه شب

پهن کرديم و به اميد خدا برچيديم

عاقبت دار و ندار خودمان را دربست

بهر شهريه آقا پسرم سلفيديم

بس که آورد گراني ز چپ و راست فشار

زير بارش همه با آه و فغان زاييديم

وعده دادند بزرگان که شود کار زياد

رنگ آن را تو اگر ديدي ما هم ديديم

خيل رندان جهان از من و تو دزديدند

آنچه يک عمر به حسرت ز شکم دزديديم

 

هفته‌نامه توفيق، سال ۱۳۴۲

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=314047
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.