بياييد با نقيضه طنز بسازيم
با شعري از ناصر فيض شروع ميکنيم:
دارم از نرخِ گزافش گِله چندان که مپرس
«که چنان زو شدهام بي سر و سامان که مپرس»
تا زدم هرچه پسانداز خودم را به دلار
اُفت کرد آنقدَر اين قيمت تومان که مپرس
کس به اميدِ کذا آنچه که کردم مکناد!
«که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس»
حالا که ما مثال از فيض آورديم و شما فيض برديد، (واي که ما چقدر بانمک هستيم!) به اين فکر کنيم که اين ابيات چگونه توجه مخاطب را جلب ميکند. به نظر ما، اولين چيزي که جلب توجه ميکند، اين است که اين شعر از روي شعر ديگري نوشته شده است. يعني از روي شعر حافظ:
دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شدهام بي سر و سامان که مپرس
کس به اميد وفا ترک دل و دين مکناد
که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس
پس وقتي شعر اصلي براي ما آشنا باشد يا حتي آن را حفظ باشيم، تغييراتي را که طنزپرداز در آن ايجاد کرده بهتر متوجه ميشويم و بهتر درک ميکنيم. اين خودش برگ بَرندهاي براي طنزپرداز است. نه اينکه بگوييم فقط از روي شعرهاي خيلي معروف نقيضه بنويسيم ها! نه؛ (بعدا نگوييد فلاني اينطوري گفت!) منظورمان اين است که هرچه شعر آشناتر باشد، مخاطب بيشتري جذب ميشود. گاهي طنزپرداز شعري را براي نقيضهسازي انتخاب ميکند که خيلي معروف نيست، اما قالب يا محتوايش مناسب مضموني است که ميخواهد ارائه کند. از اين موضوع بگذريم و برگرديم به مثال خودمان…
در بيت اول شاعر فقط «زلف سياه» را برداشته (زلفي که برداشته شود، احتمالا کلاهگيس است! لذا شاعر در اين مصرع کلاهگيسبرداري کرده!) و جايش «نرخ گزاف» را گذاشته و به همين سادگي نقيضه ساخته است. البته براي ناصر فيض ساده است که اينطوري نقيضه بگويد و آن را تا ۱۸ بيت ادامه بدهد. جالب است بدانيد که اين شعر در کتابي منتشر شده که اسم کتاب هم نقيضه است. بله؛ منظورمان فيضبوک است. (خودتان برويد باقي شعر را بخوانيد. کتاب را هم نداشته باشيد، بلديد که در اينترنت جستوجو کنيد!)
پس چطور نقيضه بسازيم؟ شعر (نثر يا هرچه…) را انتخاب ميکنيم و بر اساس آن نقيضه مينويسيم؛ چه برخلاف مضمون اثر اصلي بنويسيم، يعني انگار جواب شعر را بدهيم و آن را نقض کنيم، چه مضمون خودمان را که ربطي به مضمون اصلي ندارد، در فرم و قالب آن بريزيم و فقط از وزن و قافيه و رديف آن شعر استفاده کنيم، نقيضه ساختهايم.
امروزه علاوه بر نقيضههاي بلند، نقيضههاي تکبيتي هم نوشته ميشود که معمولا مصرع اول بدون تغيير از شعر اصلي ميآيد و طنزپرداز مصرع دوم را مينويسد. همين جناب فيض يکي از طنزپردازاني است که استاد نوشتن تکبيت است. مثلا ميگويد:
داشتم دلقي و صد عيب مرا ميپوشيد
صد و يک عيب که شد، دلق من از کار افتاد
در پايان، شعري از خودمان (محض ريا) برايتان ميآوريم که دوستان و استادان اهل فن از آن تعريف کرده بودند (ما هم که بيجنبه!) و نقيضهاي بر شعر حافظ است. پس بدانيد و آگاه باشيد که ما هم بلديم:
در اين جهان بگو که چه بود اتهام ما
آلوده کرده است هوا را کدامِ ما؟
تقصير چيست؟ خودروي تکسرنشين؟ موتور؟
بنزين بيملاحظه؟ پست و مقام ما؟
تقصير کيست؟ ما و شما؟ حزب روبهرو؟
آلوده شد دوباره هواي نظام ما
انگار کار اصغر فرهادي است اين
پايانِ بازِ وضع کميک و درام ما
از بس هواي ما دغل است و سياهکار
کفتر شبيه زاغ شده روي بام ما!
اينجا هوازيان همگي دودزي شدند
فرقي نمانده بين خواص و عوام ما
وقتي که ما هواي کسي را نداشتيم
بايد شود هواي خدا هم حرام ما
آلوده است دست خلايق به خون هم
گير است در محاکمه پاي تمام ما
شايد فريب و حيله و نيرنگ دشمن است
دارد هواي توطئ? انهدام ما
اي تو! تويي که باعث آلودگي شدي
بر خاندان پاک تو بادا سلام ما
تو در تعجبي که چطوري نمردهايم!
اين است کل محتويات پيام ما:
گوگرد، جيوه، سرب، دياکسيد نيتروژن
هستند قوت غالب هر صبح و شام ما
ما در پياله! دودِ تو را سر کشيدهايم
اي بيخبر ز لذت سرب مدام ما
تا ما در اين شرايط آلوده زندهايم
کربن به شُش فرو شد و دنيا به کام ما
هرگز نميرد آنکه شده پوستش کلفت
«ثبت است بر جريد? عالم دوام ما»
روحالله احمدي، دفتر طنز حوزه هنري
اغراق کنيد و طنز بنويسيد. شگردهاي طنز نويسي، قسمت اول