به مناسبت روز پزشک!

در مطبّت آمدم رنجور و بيمار اي طبيب
دارويي تجويز کن بهر منِ زار اي طبيب
شب‌ همه‌شب مانده‌ام ازغصّه بيدار اي طبيب
قوّ? بينايي‌ام افتاده از کار اي طبيب
روز روشن گشته بهر من شب تار اي طبيب

عينکم گم گشت چون افتاد از روي دماغ
حاليا از جُستنش يکدم نمي‌يابم فراغ
بعد از اين ديگر از او هرگز نمي‌گيرم سراغ
چون نمي‌بينم چراغ آخر چه بينم با چراغ؟
بحث‌عينک منتفي شد! دست بردار اي طبيب

روزنامه خواندن من گشته ضايع از اساس
وقتِ‌خواندن مي‌کنم دائم به‌چشمم التماس
«حرف»ها قاطي، «رقم»ها جملگي باهم مُماس
ناتوانم در شمارِ صفرهاي اختلاس!
زحمتي گر نيست جاي من تو بشمار اي طبيب

در نگاهم گاه قاطي مي‌شود ترياق و زهر
سخت درهم مي‌شود مرزِ ميانِ لطف و قهر
گرچه کس ناديدني چون‌من نمي بيند به‌دهر
عاجزم از ديدن اجناس ارزان توي شهر
مرغ ارزان را نمي بينم به بازار اي طبيب

گوبيا ديگر نمانده در دو چشم بنده نور
چونکه کارايي نمي‌بينم در ارباب امور
مثل‌ايشان پيش‌پاي خويش را ‌بينم به زور
گر علاجم نيست کاري کن شوم يکباره کور
کان مرا بهتر بُوَد زين رنج، صدبار اي طبيب

 

 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313920
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.