بنگي | فريدون توللي
بعضيها خيال ميکنند شعر رمانتيک يعني مهدي سهيلي و کارو و زبانم لال فلاني. طبيعي است که اشتباه ميکنند. فريدون توللي از نخستين پيروان نيما و از کبار شاعران معاصر است که يکي از قوامدهندگان قالب چهارپاره و نوعي رمانتيسيسم در شعر بوده است.
توللي در طنز هم دستي داشته است و کتابي از او مانده است با نام «التفاصيل» که هرکس نخوانده باشد نيم عمرش يا حتي اگر درست محاسبه کنيم دوسوم عمرش بر فناست. اين نمونهها را هم از همان کتاب استخراج کردهايم.
[مولانا مقامر العشاير تختهباز بنگي فرمايد:]
سال پيشين کاشتم اندر سرا، شهدانهاى
سبز شد، پر غنچه شد، پر برگ شد، پربار شد
نرمنرمک ريخت گلبرگش ز بادِ مهرگان
زرد شد، پژمرده شد، افسرده شد، بيمار شد
چيدم از گلدان و خوش پروردمش اندر گليم
نرم شد، خوشبوى شد، چون طبل? عطار شد
بر سرِ قليان نهادم، پک زدم، بيخود شدم
کلهام سنگين شد و چشمم ز مستى تار شد
پيشِ چشمم کوز? قليان به طرزى بس شگفت
گنده شد، پف کرد، خم شد، خمر? خمّار شد
دامنِ پرچينِ يارم از عقب بىانتظار
دنبه شد، پر پشم شد، پر گوشت شد، پروار شد
جلدِ عينک نرم نرمک برجهيد از جاى خويش
موش شد، قورباغه شد، خرگوش شد، کفتار شد
چوبِ کبريتى که دستم بود از بهر خلال
ترکه شد، تيرِ بنا شد، کند? اشجار شد
بيب?ِ پاسور با صد ناز و چشمک جان گرفت
شيخ شد، عمامهسر شد، صاحبِ دستار شد
دخترم آمد که تا آتش به آتشدان کند
مرد شد، پر شد سبيلش، مخلصِ سرکار شد…
*
هيچ کافر اندر آن حالت که من بودم مباد
هرکه بنگى گشت چون من روزگارش زار شد