با دم شير، اين چنين بازي آن چنان مکن
هر علفي که ميجوي، مزمزه کن، بيان مکن
يا که اگر غلط کني، گندهتر از دهان مکن
ميدهي از زبان سبز آن سر سرخ را به باد
قلقلک خيال را لقلقه زبان مکن
از وطنم بگو ولي جانب احتياط گير
با دم شير، اين چنين بازي آن چنان مکن
نام خليج فارس را چون که ز ياد بردهاي
بيش مگو و خويش را مضحکه جهان مکن
حامي خاص داعشي، اصل و اساس داعشي
پس سخن از ترور نگو خنده ما عيان مکن
شيخ خميدهاي اگر رقص کند به ساز تو
خشم خداست در کمين تکيه بر اين کمان مکن
تير به سنگ خوردهاي، کاکل رنگ خورده اي
آب فرنگ خورده اي، ميل به شوکران مکن.
دنبه صهيونيست را بوي کباب يافتي
گاوچران سرخ موي! سيخ در استخوان مکن
وهم سراب ديدهاي پنبه به خواب ديدهاي
چون شتران بي خرد لف لفِ بي امان مکن
خاور عشق زان ما، صور و دمشق جان ما
کابل، هم زبان ما، هلهله چون زنان مکن
شام و عراق رام شد، خواب يمن تمام شد
سکه دين به نام شد، گيس مکش، فغان مکن
فارس، شکوه يافته، سوي فلک شتافته
قلب اتم شکافته، خشم من امتحان مکن!